بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
همهچیز حلال شد
پیشتر گفتیم که ولایت یعنی پرستیدهشدن خداوند از طریق اجرای احکام خداوند در زندگی فردی و اجتماعی. ولایت سلسله مراتبی دارد که از خود ذات باریتعالی شروع میشود و پایین میآید. درجه پایینترش پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم هستند، بعد ائمه معصومین علیهمالسلام و حضرت زهرا سلاماللهعلیها و بعد، این مرتبه به فقها میرسد. به فرموده معصومین علیهمالسلام، در عصر غیبت، ولایت از آن فقهاست؛ فقها بر امت ولایت پیدا میکنند و آن سلسله ولایت و پرستیدهشدن خداوند مجرایش از طریق فقها پیش میآید که واسطهای هستند برای اینکه فقه و دستورات اسلام که همان دستورات خداوند است، در سطح جامعه پیاده بشود.
این مطلب را از این جهت گفتیم که انقلاب اسلامی اتفاق بسیار بزرگی است، چون زمینه را برای پرستیدهشدن خداوند در عرصه زندگی فردی و اجتماعی و مناسبات کلان ملی و بینالمللی پدید آورد و عرصهاش را بسیار گستردهتر کرد. اگر قوانین جامعه، اسلامی نباشد، در عرصه زندگی فردی نیز پرستش خداوند به مشکل خواهد خورد. آن گوشتی که از ذبح چهارپایان به دست آمده و میخواهیم برای غذا تهیه کنیم، احکام خاص دارد. همه که نمیتوانند در خانهشان قصابی راه بیندازند و گوسفند و گاو بکشند و خیلی از موارد دیگری شبیه این. این نیست که حکومت اسلامی نباشد و ما بتوانیم زندگی اسلامی خودمان را داشته باشیم.
آنهایی که مقید هستند و به کشورها غیراسلامی میروند، یکی از سختیهایشان پیداکردن غذای حلال است و جالب است که به برکت انقلاب اسلامی، اینکه پرچم اسلام برافراشتهتر از گذشته شده، در کل دنیا و در غرب، فرهنگ اسلامی رواج بیشتری پیدا کرده است. بحث غذای حلال نیز در افواه عمومی و در رسانهها به عنوان یک کسبوکار و تجارت گسترش پیدا کرده است؛ غذای حلالی که برخی از آن توسط افراد غیرمسلمان تهیه میشود، منتها با احکام شریعت اسلام. ما ۵۰ سال قبل، نشانهای تجاری غذای حلال نداشتیم. با سختی میگشتند جایی را پیدا میکردند که قصابی و گوشتفروشی گوشتش حلال باشد. الان، این مسئله، خودش تجارتی گستردگی شده و برخی از این نشانهای حلال که غربیها تولید میکنند، در بازار خود ما نیز فروش میرود، در صورتی که اینجا همهچیز حلال است.
ترکیه، بدکارهای هفترنگ
ما [در جمهوی اسلامی] در نعمت هستیم، متوجه نمیشویم. قوانین، حرکت کلان حکومت، اینها همه مؤثر است و اگر اینها نباشد، ما میشویم ترکیه! حکومت ترکیه به ریاست آقای اردوغان اسم اسلام را یدک میکشد. آقای اردوغان مثل یک زن بدکارهای میماند که هرروز و هرشب یک جایی است. اسمش را هم گذاشتهاند دنبال منافع کشور است! همزمان، با یک چشمش برای مظلومیت فلسطینیها گریه میکند و با چشم دیگرش به اسراییلیها چشمک میزند! همزمان، هم با فلسطینیها رابطه دارد، هم با رژیم صهیونیستی. در ایام کرونا، در یک بازهای، رژیم صهیونیستی بهشدت درگیر کرونا شد و خیلی از شرکتهای هواپیمایی بینالمللی و بزرگ پروازهایشان را به آن منطقه قطع کردند، اما از ترکیه این پروازها برقرار بود!
ترکیه از این طرف میآید برای فلسطینیها گریه میکند و کِشتی صلح میفرستد و کشته هم میدهد. از آن طرف هم با رژیم صهیونیستی روابط دارند و رفتوآمد میکنند. از این طرف، رسماً میآید داعش را کمک میکند. از آن طرف هم میآید برای ایرانیها روضه حضرت علیاصغر علیهالسلام میخواند و گریه هم میکند. اسمش را هم گذاشته تأمین منافع! آن وقت آب از لبولوچه غربزدههای ما راه افتاده که ترکیه را ببینید! خانمِ رییسجمهورش (همسر اردوغان) محجبه است! ولی نمیگویند خانمش محجبه است، دخترش هم محجبه است، اما دخترش نمیتواند در ترکیه تحصیل کند، چون حجاب ممنوع است! میرود در آمریکا برای تحصیل! آش شلهقلمکار!
قوانین اسلام وقتی حاکم نباشد، حکومت ترکیه میشود یک حکومت فاحشه؛ بهترین لفظی که میشود برایش به کار برد، همین است. تن به هرکاری میدهد، به اسم منافع کشور! دست به هر نجاستی میزند و اسمش هم کشور اسلامی است! شاید بشود گفت کثیفترین سواحل در دنیا را ترکیه دارد، چون همه پلیدهای عالم جمع میشوند در آنجا. چون سواحل مدیترانه را دارد و خوشآبوهواست. رؤسای قماربازهای ایران در ترکیه هستند. در ایران کسی میخواهد فعالیتهای غیراخلاقی داشته باشد، چون نمیتواند، میرود ترکیه؛ آزاد. از تتلو بگیرید تا بقیه اراذل و اوباش و چهارپا، حیواناتی که رفتند و آنجا شده محل امنشان. این کجایش اسلامی است؟!
برخی میگویند: ببینید! هم اسلام را پیاده کردهاند، هم حجاب دارند، هم حجاب ندارند. هم سواحلی دارند که مردم راحتاند. کجا خدا چنین چیزی خواسته؟ کجا پیامبر چنین چیزی خواسته؟! امام حسین علیهالسلام برای چه شهید شدند؟ مگر بنیامیه نماز نمیخواندند؟ میخواندند. حکومت بنیامیه دقیقاً همین چیزی بود که در ترکیه هست؛ نماز میخواندند، نمازجماعت، روزه و… مشروب هم میخوردند، مشروبفروشی هم بود، بزنوبرقص هم بود، در ماه مبارک رمضان روزه هم میگرفتند.
در انقلاب ما خیلی اتفاق مهمی افتاده است. یعنی ما باید از موضع بالا، از موضع طلبکاری، با افرادی که نسبت به انقلاب نقد دارند صحبت کنیم. اصلاً نباید دست و پایمان بلرزد و بترسیم. مالزی سونامی آمد. هشتهزار اروپایی گموگور شدند. در سواحل لختوعور بودند. این چه کشور اسلامی است که شده طویله و مستراح تمام الواط و بدکارههای عالم؟! جمع میشوند در سواحل مالزی، بعد سونامی آمده چندهزار اروپایی آنجا گم شدند، آب آنها را برده است. اینها آنجا چه غلطی میکردند؟ در سواحل مالزی. بعد ماه رمضان نشان میدهند، جشن، افطار، همه محجبه، خوشگل، در صفهای خیلی دقیق نشستهاند. اصلاً دل همه غَنج میرود که چقدر خوب است! هم دنیا را دارند، هم آخرت را. ببینید چقدر خوب است! کجایش خوب است؟! این اسلام را که اینها دارند، بنیامیه و بنیعباس هم داشتند. خوشگلترش را هم داشتند. اگر مشکلی نداشت، برای چه ائمه جلوی خلفای بنیامیه و بنیعباس ایستادند؟ چرا امام رضا با مأمون کنار نیامدند؟ امام رضا که دیگر ولیعهد هم شده بودند، دیگر چه میخواستند؟ آن اساس خراب بود. آن کل خراب بود. در ظاهر همهچیزشان اسلامی بود، نماز و روزه و نماز عید فطر و نمیدانم چه و چه؛ همهچیز. کل خراب بود.
در صف پیامبران، اوصیا و شهدا
در جمهوری اسلامی کل درست است، در جزئیات ایراداتی هست. ما وظیفه داریم برطرف بکنیم و این فرصت، فرصت فوقالعادهای است. نجنبیم، از دست میرود. چه از دست میرود؟ خدا که خداست، سر جایش است، خودش هم گفته من دینم را حفظ میکنم. سر ما کلاه میرود. بهترین فرصت برای سیروسلوک است. هر یک دقیقه کار مطالبهگری و امربهمعروف و نهیازمنکر اجتماعی، امربهمعروف و نهیازمنکر مسئولین که شما انجام میدهید، به اندازه صدهزار سال نمازشبی است که تکی میخوانید. فایده دارد. برای خودتان اثر دارد؛ هر یک دقیقهاش، هر یک لحظهاش.
آقای جاودان یک سخنرانی داشتند، ده، دوازده سال قبل در جمع آمرینبهمعروف. مضمونش را عرض میکنم. ایشان گفتند که یک نفر میآید هشتاد سال، نود سال، مراقبه میکند، مواظب خودش است گناه نکند، واجبات را انجام بدهد، مستحبات را انجام بدهد، نمازشب بخواند، چه بکند، چه نکند. دچار عجب و غرور و این آفتهای عجیبوغریبی که دامن مؤمنین را میگیرد هم نمیشود. لحظه مرگش، حضرت حجت ارواحنافداه یک لبخند به او میزنند. یک لبخند. هشتاد سال زحمت، یک لبخند! بعد آیتالله جاودان فرمودند: هرکس که امربهمعروف میکند، با هر امربهمعروف و نهیازمنکر، حضرت حجت یک لبخند میزنند. چرا؟ چون آن هشتاد سال برای خودش است، اما کسی که امربهمعروف میکند، با هر امربهمعروف، یکی از شیعیان، یکی از مسلمانان، یکی از انسانها [را نجات میدهد]. اصلاً طرف مسلمان هم نیست، هر هشت میلیارد نفر عیال امام زمان که هستند. هر هشت میلیارد نفر مردم کره زمین تحت تکفل امام هستند. روزیشان را از امام میگیرند و هدایتشان با امام است. هر یک نفر از اینها جهنم برود، امام ناراحت میشوند. یک مسیحی که در فلان کشور غربی است، امامش امام زمان است، آن آدم نانخور امام زمان است. امام برای هدایت او هم دلشان به درد میآید. با هر امربهمعروف، شما یک قدم، یک نفس، یک نفر را از آتش بکشید عقب، امام لبخند میزنند؛ هر امربهمعروف، هر تذکر که شما در خیابان میدهید، در خانه، در فضای مجازی. [مقایسه کنید با] اینکه آدم هشتاد سال مراقب خودش باشد، یک لبخند میشود هشتاد سال.
[حال اگر کار] بهصورت گروهی [باشد]، دیگر کار عمده است. همیشه آدمهای زرنگ دنبال عمدهکاری هستند، کسبوکار موفق، کسبوکار عمده است، نه خردهفروشی. یک دفعه شما میآیید مطالبه میکنید، یک قانون اتفاق میافتد، یک میلیون نفر یک قدم [از گناه] عقب میآیند. یک میلیون لبخند امام زمان را میخرید. اصلاً اینها قابل محاسبه نیست. مرحوم آیتالله کشمیری اعلیاللهمقامه فرموده بودند که راه هفتاد هشتادساله سیروسلوک را کسی اگر اهل امربهمعروف باشد، در دو سه سال طی میکند. چرا؟ دلیل منطقی دارد. برای اینکه باعث میشود یک نفر یا در آتش نیفتد، یا فاصله بگیرد. یک فرصتی بگیرد، یک فکری بکند، إنشاءالله نجات پیدا بکند. هرچه این کار ما کلان باشد، نتیجهاش و آن چیزی که کسب میکنیم کلان است. اگر پردهها کنار برود، بعد از مرگ، حسرت خواهیم خورد که چرا یک امربهمعروف و نهیازمنکر بیشتر انجام ندادیم. در یومالحسره، حسرت میخوریم. خیلیها حسرت میخورند که چرا در عمرشان یک بار امربهمعروف نکردند، ما حسرت میخوریم که چرا یک بار بیشتر انجام ندادیم. خیلی مهم است.
چرا قصه امام حسین علیهالسلام اینقدر ویژه است؟ چون پرچم قیام حضرت امربهمعروف و نهیازمنکر بود. چون حضرت برای اینکه مردم در آتش نیفتند، خودشان را فدا کردند. قصه امام حسین خیلی ویژه است، چون هدف حضرت خیلی ویژه است و به خاطر همین است در روایات داریم در صحرای محشر، در یومالحساب، گروهی وارد محشر میشوند، همه به خاطر مقام ویژه اینها به آنها خیره میشوند. میپرسند اینها پیامبر هستند؟ نه! وصی پیامبران هستند؟ نه! شهدا هستند؟ نه! چه کسانی هستند که اینقدر مقامشان بالاست؟ اینقدر ویژه هستند که در جایگاه پیامبران و شهدا، در صف آنها هستند، در رده آنها هستند؟ گفته میشود اینها کسانی هستند که در دنیا امربهمعروف و نهیازمنکر میکردند.
دههزارتومانی خوشگلتر است!
الان ما در دورهای هستیم که یک عده زحمت کشیدهاند، با رهبری حضرت امام، فضایی را پدید آوردهاند که خداوند بیشتر پرستیده شود. این کل درست است، در جزئیات ایراد دارد. ما راه آنها را باید با امربهمعروف و نهیازمنکر ادامه بدهیم و این جزء را هم درست کنیم و مردم شیرینی حکومت اسلامی را بچشند. خود انقلاب یک اتفاق بسیار عظیمی است؛ نگهداریاش هم همین طور. خداوند معطل بنده و شما نمیماند و ما اگر کاری نکنیم، سر خودمان کلاه رفته است. خودمان ضرر کردهایم و حیف است. خداوند در قرآن فرموده، در روایات هم هست که خدا برای حفظ دینش معطل نمیماند. اگر یک گروه کار نکنند، یک گروه دیگر [را میآورد] و اگر آنها هم کار نکنند، باز یک گروه دیگر و نفرات بعدی. جایی که ما فکرش را نمیکنیم، یکدفعه، یک عدهای پدید میآیند و کار را پیش میبرند و ما سرمان بدون کلاه میماند. خودخواهیِ درست این است. خودخواهیِ ممدوح و پسندیده این خودخواهی است که ما مراقب خودمان باشیم. خودخواه باشیم. سرمان کلاه نرود و دستمان خالی نشود، دستمان را با طلا پر کنیم نه با چیپس و پفک، نه با یک چیز سرکاری.
حفظ و نگهداری این میراث ارزشمند مرهون انجام این دو فریضه شریف است که به فرموده امام باقر علیهالسلام، شریفترین فریضهها هستند. لذا، واقعاً معنی ندارد که ما کار امربهمعروف و نهیازمنکر را زمین بگذاریم و به دنبال مستحبات برویم. اگر کسی این کار را بکند، دنبال دلش رفته است؛ دنبال همان دینداری گزینشی رفته است که [خطر آن را گوشزد] کردهایم. جلوی ما یک ۱۰هزار تومانی گذاشتهاند و یک ۱۰۰هزار تومانی. میگویند حالا انتخاب کن! دههزارتومانی را برمیداریم. میگویند: آقا! ۱۰۰هزار تومان بیشتر است! میگوییم: نه! آخر این سبز است، سبز سیّدی است و ما هم نذر داریم سبزش را برداریم! بعضیها اینطور حساب و کتاب میکنند. میگوید: من اصلاً این را دوست دارم و از عکس ۱۰هزار تومانی خوشم میآید. میگویند: آخر آن ده برابر این است! کنار میزند و میگوید: من این را دوست دارم. بعضی وقتها ما در تشخیص تکلیف بین ۱۰۰هزارتومانی و ۱۰هزارتومانی، ۱۰هزارتومانی را برمیداریم؛ با دلایل پوچ و واهی! شیطان این را خوشگل و زیبا میکند و در برابر آن تکلیف اصلی میآید یک عمل عبادی میگذارد؛ یک عمل مستحبی، نماز مستحبی.
ما جایی بودیم که داشتند برنامه عظیمی میریختند برای همین بحث مطالبهگری. خیلی مهم بود. بزرگواری بلند شد و رفت. گفتم: کجا میروی؟! گفت: اعمال أمّداوود. گفتم: مرد حسابی! اعمال أمداوود کدام است؟! کار به این مهمی! داری برای یک مملکت برنامه میریزی. اعمال أمداوود؟! سطح پرواز همین است. البته اعمال امّداوود خیلی مهم است، اما به شرط اینکه با یک کار مهمتر تداخل پیدا نکند.
نانش را میخوریم، چوبش را نه
من یک چیزی را چند سال است میگفتم، اما الان سه چهار سال است که جرأت نمیکنم بگویم. حرفم را پس گرفتهام. حالا الان به دلیل دیگری میگویم؛ نمیگویم که انجامش بدهیم، میگویم که بحث تکمیل شود. عرض بنده این بود که ماه مبارک رمضان را بهار قرآن میگویند، چون در آن ماه قرآن نازل شده است. مردم مرتب قرآن میخوانند، کلاس تفسیر قرآن هر روز هست. دربارهاش حرف میزنند، میخوانند و باز میخوانند، بهار قرآن است دیگر. وقتی میگویند بهار فلان موضوع، پس باید بیشترین قدم را در آن رابطه برداشت و انجام داد. ما آمدیم گفتیم بهار امربهمعروف و نهیازمنکر چه زمانی است؟ گفته شد ماه محرّم. اتفاقاً دهه محرم ما باید بیشترین فعالیت را در حوزه امربهمعروف داشته باشیم. دهه محرم دهه عزای حضرت حسین علیهالسلام است. بله! دلیل شهادت حضرت امربهمعروف بوده است. خیلی بد است که برای حضرت گریه کنیم، اما یادی از دلیل شهادتشان نکنیم. ما هرجا میرویم باید فعالیتمان مبتنی بر امربهمعروف باشد. جالب است حالا آن سالها بنده خیلی در بحث سخنرانی در مساجد و دانشگاهها فعال بودم. بعدها به دلایلی سرم شلوغتر شد و خیلی کمتر میروم. جالب بود، دهه محرم که میشد، دیگر هیچجا بنده را دعوت نمیکردند. آن جاهایی هم که میرفتم، در مورد امربهمعروف و نهیازمنکر صحبت میکردم، همهجا میگفتند خیلی خوب بود و بهبه و چهچه میکردند. آن وقت محرم که میشد، [دیگر خبری نبود]. بعد، یکی دو جا خودم رفتم و به این هیئتیها درباره امربهمعروف گفتم. گفتند: آقا! خیلی خوب است، شما خیلی خوبید. اما اجازه بدهید این دهه را عزاداری کنیم!
یعنی چه؟ دلیل شهادت و هدف قیام حضرت امربهمعروف بوده است. نمیشود که ما نانش را بخوریم، قیمهاش را بخوریم اما چوبش را نخوریم! میگویند: مردم از این موضوعات خوششان نمیآید و پراکنده میشوند. آخر این چه امام حسینی است که شما برای خودتان درست کردهاید؟!
آن سالهایی که بنده این را میگفتم، آن سالهایی که دیگر بعدش نگفتم، یکی از جلسات ما با روز تاسوعا مقارن شد. بنده گفتم معنی ندارد که در بهار امربهمعروف، ما جلسه چهارشنبههایمان را در روز تاسوعا تعطیل کنیم. اتفاقاً موضوعات خیلی مهمی را هم پیگیری میکردیم و اصلاً موضوعیت داشت که جلسه تعطیل نشود. من تأکید کردم که همه اعضا باید بیایند، افراد فعال، مسئولین شوراها و… تا این را جا بیندازیم که عاشورا و تاسوعا درباره امربهمعروف صحبت بشود و در هیئتها کار را شروع کنیم. جلسه برگزار شد و اتفاقاً نصف جلسه به روضه گذشت از همین مقاتل که بعضی وقتها بنده میخوانم. نصف جلسه روضه خواندیم. حسابی هم ملت گریه کردند و بالاخره روضه خوانده شد. یک عدهای نیامدند و دیگر کلاً به راهبیداری هم نیامدند. چرا؟ گفتند: شما به چه جرأتی آمدید و گفتید که تاسوعا نروید و جلسه راهبیداری بیایید؟ تازه ما نگفته بودیم نروید! گفتیم از صبح بروید تا ساعت ۳. آن زمان اذان ساعت ۵ بود و جلسه ساعت ۶ و ۷ بود. تا ۵ برای تاسوعا بروید و بقیهاش را بیایید جلسه راهبیداری. گفتند: نه! همان دو ساعت را هم ما هیئت برنامه داریم و باید برویم جای دیگر. به گوش بنده رسید مستقیماً و غیرمستقیم که شما خیلی جرأت دارید! خودتان را خیلی دست بالا گرفتهاید که میگویید تاسوعا را اینجا بیایید! من دو ساعتش را گفته بودم، نه همهاش را. نگفتم تاسوعا نروید، بیایید اینجا. اما یک عده ریزش کردند. افرادی بودند که اعضای خانوادهشان را هم متقاعد کردند راهبیداری نروید، منحرف هستند!
آن را که دوست دارد برمیدارد
در ماه محرم، درباره امربهمعروف حرفنزدن مثل دور از جان یک چلوکبابی میماند که ظهر برای ناهار تعطیل میکنند میروند. آقا! تو اصل کارت ظهر است. پس کی میخواهی کار بکنی؟ اینجوری میزند از ساعت ۱۲ تا ۱ ناهار هستیم. ای بابا! ناهار را الان نباید بخوری که! در ایام محرم امربهمعروف تعطیل! ما میخواهیم الان عزاداری بکنیم. امام حسین علیهالسلام برای چه شهید شدند؟ هدف امام چه بوده است؟ چرا اینجوری است؟ هوای نفس! چون من دوست دارم در عاشورا و تاسوعا آنطور که دلم میخواهد گریه بکنم، نه آنطور که امام حسین خواسته، نه آنطور که خدا خواسته است، نه برای تکلیف.
این مثال را قبلاً از بنده شنیدهاید؛ مثال است، اما مثال واقعی. طرف میرود هیئت، روز عاشورا، همه دارند گریه میکنند. دم در، آقای رئیس هیئت میگوید: برادر این مسئول کفشداری ما نیامده، میشود شما بایستید اینجا کفشداری؟ به بنده میگوید. چه میگویم؟ نه! من میخواهم امروز گریه کنم. اینجا بایستم، در روضه نیستم. اصل، روضه است. در حالی که آن که برای کفشداری بایستد، در ثواب گریه ۲۰۰۰ نفر شریک است. گریه خودش معلوم نیست قبول بشود. بنده میروم ۲۰ لیتر گریه میکنم. چشمم میافتد به بغلی که چرا اینجوری نگاه میکند؟ بعد در دلم میگویم: این چه کار کرده که در روز عاشورا، مداح هر روضهای خواند، گریهاش نیامد؟ آدم را عجب میگیرد. اصلاً خدا عمداً این کار را میکند. شما را مینشاند بغل یکی که گریه نمیکند تا شما آن روز را به باد بدهی. حالا اگر بنده درگیر ریا و اینها نشوم، خیلی دیگر کارم درست باشد، درگیر عجب میشوم. ولی درگیر هیچچیز هم نشوم، یک دانه عزاداری یک ثواب است، اما ایستادن در کفشداری ۲۰۰۰ تاست. با دیگران شریک میشوم.
بلاتشبیه، شریکشدن در ثواب یک نفر دیگر مثل همین رونوشت و جایگذاریکردن در فضای مجازی است. شما یک مطلب را صدهزار بار رونوشت بگیرید و جایگذاری کنید، از آن کم میشود؟ نه! یک عکس هست، مدام رونوشت میگیرید؛ یک میلیون بار. میشود یک میلیون برابر. یک میلیون تقسیم به یک میلیون نمیشود. مثل یک پولی نیست که از آن برداریم، کم بشود. مجموعه یک میلیون سکه نیست که بشود یک میلیون تک سکه! نه! یک میلیون برابر میشود. کامل در ثواب آنها شریک میشویم. این کار را نمیکنیم. هوای نفس!
هوای نفس امثال بنده و شما این نیست که برویم دنبال شرابخواری و اینها. البته بنده را نمیگویم. با همان هم بنده ممکن است پایم بلغزد؛ دزدی و شرابخواری و فحشا و اینها. موضوع یک آدمی مثل شما این است که بین دو تا کار، هر دویش هم عبادی و معنوی، مهمتر را میگذارد زمین، آن را که دوست دارد برمیدارد. این میشود اطفای هوای نفسانی. این آدم تازه به مقام ابلیس رسیده است. شیطان برای چه شیطان شد؟ ۲۰۰۰ سال عبادت کرده بود، کاری هم نکرد. خدا گفت: سجده کن! گفت: نه! نمیخواهم! خدا گفت: من میگویم. تازه شیطان لجبازی هم نکرد. گفت: خدایا! این را از من نخواه! من طوری تو را عبادت میکنم که هیچکس عبادت نکرده باشد. خدا گفت: نه! آنطور که من میگویم! شیطان گفت: آخر بگذار آنطور که خودم میخواهم تو را خیلی خوب عبادت کنم. شیطان اینقدر مقامش بالا بود که با خود خدا مستقیم حرف میزد و میشنید. ما حرف میزنیم، من خودم را میگویم، اما نمیشنویم خدا چه میگوید. شیطان مقامش آن بود، از آن مقام به آن عظمت به این ذلت و ذلالت رسید و شد شریک گناه همه آدمها؛ از حضرت آدم تا نفر آخر.
دههفجر، بهار امربهمعروف
امربهمعروف بسیار مهم است و در ایام دههفجر خیلی باید مطرح بشود؛ چون بزرگترین معروف، به فرموده حضرت آقا، ایجاد و حفظ حکومت اسلامی است. در این روزها، باید درباره امربهمعروف صحبت بشود. امربهمعروف ضامن و نگهدارنده انقلاب اسلامی است که امتداد حرکت انبیاست و حرکت انبیا را به ظهور حضرت منجی ارواحنافداه متصل میکند. بهار انقلاب بهار امربهمعروف است. دو بهار بخواهیم برای امربهمعروف بگوییم، یکی دهه محرم است، ماه محرم و صفر، ایام عزای امام حسین. یکی هم دههفجر است. إنشاءالله خدا به ما توانی بدهد، بتوانیم در دهه محرم جدیترین برنامههای مرتبط با امربهمعروف را داشته باشیم. جشن دههفجر جشن امربهمعروف هم باشد. انقلاب به این عظمت، تکمیلکنندهاش و نگهدارندهاش امربهمعروف و نهیازمنکر است؛ خصوصاً امربهمعروف و نهیازمنکر مسئولین.
با شهید علیوردی ما مظلومنمایی میکردیم
الان در شرایط سختی هستیم. هنوز آن جنگ ترکیبی تمام نشده است. الان آتش زیر خاکستر شده و آن زیر داریم میبینیم چه حرارتی دارد و متأسفانه بحث جهاد تبیین که حضرت آقا در دههفجر سال گذشته مطرح کردند، در ایام فتنه جدید تأکید کردند به آن، دوباره ممحض شده در موضوع حجاب. تجربههای جهاد تبیینتان را که میگویید، ۹۵ درصدش حجاب است. جهاد تبیین باید درباره دستاوردهای انقلاب، اهمیت انقلاب و اهمیت نظام اسلامی باشد، اینکه اصلاً این نظام چرا باید باشد، چرا نباید براندازی بکنیم. من تبیین حجاب این را نفی نمیکنم، نمیگویم مطرح نکنید، منتشر هم نکنید. حرفم این است که مواردی بهجز حجاب را هم در جهاد تبیین پررنگ و خیلی بیشتر از قصه حجاب مطرح بکنید. این همه مردم الان معضل ذهنی و فکری دارند. دشمن رهزنی کرده، سرقت انجام داده، ذهن مردم را با خودش برده است. آمدهاند پهلوی را در ذهن بچه مذهبیها تطهیر میکنند، در ذهن مردم عادی. هفته قبل گفتم یک جایی دیدم یک پیرمرد ۸۰ساله نمازشبخوان امامحسینی میگوید اگر شاه بود اسراییل جرأت نمیکرد اینطور فلسطینیها را بکشد! آخر این حرف یعنی چه؟ جای مهر هم روی پیشانیاش بود. به خاطر کمکاری ماست.
دوباره چسبیدید به حجاب! حجاب مهم است. این انگ هم به بنده نمیچسبد که شما دغدغه حجاب و اینها ندارید. ۵-۶ سال خالص تشکل راهبیداری موضوعش حجاب و عفاف بود. ۵ سال هم هست که خیلی وسیع در سایر حوزهها مطالبهگری میکند. منتهی باز هم نگاه کنید، همین کانالهایی که خود راهبیداری دارد، تجربههای جهاد تبیین چیست؟ هشتگ جهاد تبیین، ثبت تجربه، انتقال تجربه، چه شده؟ حجاب! دغدغههای دو سه ماه قبل فراموش شده است. کل انقلاب و کل فرایند حکومت اسلامی، همه را داشتند از حیز انتفاع ساقط میکردند و فکر نکنید که الان تمام شده است! تمام نشده است. میدان جمع شده است. و اتفاقاً در خلوت، آن موقع اتفاقات ناگواری رخ میداد، شهید علیوردی را با آن وضع، آدمخواران آنطور با شکنجه شهید میکردند، یک ذره حرف ما پیش میرفت. یک توجهی میکردند. الان که دیگر آنها هم نیست. چه چیزی جایش است؟ اعدام. بدتر هم هست. البته اعدام را باید انجام بدهند. اینها را با هم قاطی نکنیم. میگویم شرایط برای ما سختتر شده است. الان ما باید فکر بهتری بکنیم. آن موقع با شهید علیوردی ما مظلومنمایی میکردیم، یک ذره حرف میزدیم. الان نشستهایم. بحث میکنیم، یکدفعه تلویزیون میگوید: فلانی هم اعدام شد. دیگر دوباره شروع میکنند. طرف بیست و دو سه ساله است، میگویند: یک بچه مدرسهای را اعدام کردند! جوری میگویند بچهمدرسهای، انگار یک بچه هفتساله و پنجساله مثلاً مهجور است. الان اوضاع سختتر شده است.
ناراحت میشوند، دیگر نمیآیند!
فرصت فرصت مغتنمی است. ما هر کاری بخواهیم بکنیم، کسی نمیآید مانعمان شود. این را همهاش آویزه گوشتان کنید. هرچه میشود، میگویند: صداوسیما. مسئولین باید بیایند کاری کنند. خودمان داریم میگوییم که صداوسیما غربزدهاند. مسئولین هم آنطور… آدمهایی که تو داری میگویی، اینها همه مشکل دارند، آنها بیایند و درست کنند؟ نمیآیند. البته من نمیگویم صداوسیما غربزده است. حرف بعضی از این انقلابیهای بیفکر را میگویم. سر شاخه ایستادهاند و دارند بیخ شاخه را میبرند. دارند زیرآب خودشان را میزنند.
وظیفه ماست که کاری انجام بدهیم و مؤثرترین روش، کار تشکیلاتی است. ما بهتنهایی نمیتوانیم کار را پیش ببریم. یدالله مع الجماعه؛ دست خدا با جمعیت است. خداوند به جمعیت، به عقلشان، به خردشان، به توانشان برکت میدهد. بعضی از افراد از راهبیداری بیرون رفتند. دلیلشان هم این بود که ما چیزی میگوییم، یک عده مخالفت میکنند، حوصله بحث نداریم. خودمان که هستیم، راحتتریم. یک عالم پیام هم منتشر میکنیم. میگوییم: شما چطور تشخیص میدهید که چه موضوعی را کی بفرستید؟ چطور بفرستید؟ بعضی وقتها موضوعاتی که بدنه جبهه انقلاب روی آن دست میگذارد، اگر تحلیل نداشته باشد، علیه خودش عمل میکند. ما در تشکل، چون گروهی عمل میکنیم، تحلیلمان خیلی پختهتر میشود. بالاخره عقل ده نفر خیلی بیشتر از یک نفر یا دو نفر است. اما تحمل نه شنیدن نداریم. بهمان فشار میآید.
بله! در کار تشکیلاتی، تمام توقعات ما شاید برآورده نشود، اما اگر پنجاه درصد ما اشتراک ذهنی داشته باشیم و قبول داشته باشیم و پنجاه درصد علایق و افکار و توقعاتمان را کنار بگذاریم و از آن بگذریم، آن پنجاه درصد دیگرمان نقد میشود. اما اگر بایستیم پای توقعات و سلایق و ذائقه خودمان و هیچگونه کوتاه نیاییم، یک درصدِ آن افکار و توقعات و برنامههایی که داریم هم محقق نمیشود. هیچجا هم صددرصدی نیست. ما یک جایی برویم، پنجاه نفر باشند، همه این پنجاه نفر با هم صددرصد همفکر باشند در همهچیز، در اصل آن فکر و روش اجرا و… اصلاً چنین چیزی نداریم. هیچجا نداریم! فقط بین پیامبران اتفاق میافتد؛ طبق آیات قرآن.
لذا، این ایام را برای خودمان قدر بدانیم. بخت یارمان باشد، هشتاد سال، صد سال، صد و بیست سال عمر میکنیم. صد و بیست سال حواسمان را جمع میکنیم، زحمت میکشیم برای یک ابدیت. بعد از اینکه میمیریم، چقدر زندهایم؟ صد سال؟ هزار سال؟ یک میلیارد سال؟ من میگویم یک میلیارد تا بتوانیم حرف بزنیم. آدم عاقل نمیآید یک میلیارد سالش را به خاطر صد و بیست سال به باد بدهد. کسی که هرطور دلش میخواهد، خدا را میپرستد، عاقبت کارش چیست؟ عاقبت ابلیس شیطان است. این مطلب بسیار مهمی است. به خاطر همین است که یک ساعت فکرکردن بهتر از هفتاد سال عبادت است. در کار تشکیلاتی هم همینطوریم. هرطور راحتیم و دلمان میخواهد عمل نمیکنیم. سختی کار تشکیلاتی همین است. شما میخواهید به سفر بروید، با همسرتان، دونفری میروید. یک مزایایی دارد. با گروه که میروید، هربار معطل یکی میشوید. اما دستهجمعی هم مزایایی دارد. کدام شیرینتر و بهتر است؟
کار جمعی سختیاش این است که مثلاً ما الان در شورای عملیات نیرو کم داریم. هرچقدر هم میگوییم، کسی نمیآید. دوستانی هم که میآیند، مسئولیت قبول میکنند، نمیایستند. ابتدا میپذیرند، کار را میسپریم، میبینند کار جدی است، رها میکنند و میروند. تشکل راهبیداری یک تشکل مردمی است، نه یک سازمان حکومتی. نیرو کم است. باید در این شوراها وارد بشوید و کمک بکنید. الان مشکلی که داریم این است که طرحهای خیلی خوبی مطرح میشود. میگوییم خودتان هم باید کمک کنید انجام شود. میپذیرند، میآیند، اما انجام نمیشود. کسی مسئولیت گردن نمیگیرند. ناراحت هم میشوند که ما اینجوری گفتیم، چرا انجام نشد!
با هم میرویم تا نشان دهیم باهمیم
کار گروهی مثل سفر دستهجمعی است. سفر دستهجمعی دردسرش بیشتر است، منتهی منافعش هم خیلی بیشتر است. میگویند: همه ساعت ۸ پای اتوبوس باشند. یکی ۵ دقیقه به ۸ میآید، یکی ۸، یکی هم ۸ و ربع. بیست دقیقهمان تلف میشود. این نیم ساعتی که معطل میشویم میتوانیم ۸ تا زیارتنامه بخوانیم. شش تا کار دیگر انجام دهیم. شما را ارجاع میدهم به صحبتی که در ایام اربعین شد، سخنرانی خیلی مهمی بود، به اسم فلسفه زیارت. زیارت یعنی چی؟ یعنی اجتماع مؤمنین گرد مضجع شریف یک معصوم. آن اجتماع مهم است. قبر مهم نیست. آن صحبت را حتماً گوش کنید. اگر قرار باشد اجتماع به هم بخورد، ابابیل میآیند و عذاب نازل میشود و سنگباران میکنند. اما اگر آن اجتماع آسیبی نبیند، ممکن است یزید بیاید و کربلا را آتش بزند، آب ببندد و تخریب کند و هیچ عذابی نازل نشود. اگر ما حتی دور کعبه هم جمع بشویم و اجتماعی رخ ندهد، ابابیل ممکن است بیاید.
سفر دستهجمعی که میرویم، وقتی پیش امام میرویم، نباید تنها برویم. ما صد نفر هستیم و میرویم ابراز سرسپردگی و خاکساری و فرمانبرداری بکنیم. با هم میرویم تا نشان دهیم که با همدیگر میخواهیم به حرف امام گوش دهیم. آن وقت یک عده میآیند و خودشان را راحت میکنند. دیگر با گروه نمیآیند و میگویند ما فقط میخواهیم برویم زیارت! شما اصلاً نه فلسفه زیارت را فهمیدهاید و نه مفهوم این کار جمعی را.
لذا، کارهایی که از ما خواسته میشود، حتماً انجام بدهیم. مثل این است که یک پیچ از این سمت ماشین و یکی از آن سمت ماشین را باز کنیم. ناگهان چرخ ماشین درمیرود و چپ میکند یا دیگر جلو نمیرود. این جزئیاتی که پیش میآید در انجام کار گروهی، به اندازه یک کار بزرگ و چه بسا بیشتر از آن ارزش دارد و حتی مهمتر است، چراکه تشکیلات مثل یک ابزار بُرَنده است. وقتی ما میآییم از آن دندانههای ریز میزنیم، انگار داریم آن را کند میکنیم.
کار بر طبق اصول، نه هوای نفس
گاهی مطالباتی را دنبال میکنیم، انجام نمیشود. در این حالت، اثر مطالبه شما چیست؟ اثر مطالبه شما این است که هم آن مسئول خودش را بیشتر جمع میکند و هم بقیه مسئولین حساب کار دستشان میآید و متوجه میشوند که مسیر کار شبیه اتوبان نیست که هر کاری دلشان خواست بکنند. برخی کارها را نمیشود هیئتی پیش برد که مثلاً بگوییم ما پنجاه نفر میرویم و هرطور شد، کار را پیگیری میکنیم. در کار تشکیلاتی باید ارزیابی و برنامهریزی داشته باشیم. چندین و چندبار نتیجه کار بلندمدت و برنامهریزیشده را دیدهایم. صبوری جزو لوازم کار جمعی است. امکان ندارد که صددرصد و بدون ناهماهنگی با هم کار بکنیم. امام علی هم در حکومتداریشان حلم داشتند و همه به حرف ایشان کامل گوش نمیکردند. مشارکت کنید که میزان خطا حداقل شود. خودمان باید مشکلات را حل کنیم، اما نیرو کم داریم. هرکسی هم که میخواهد کمک کند، باید در اجتماعمان شرکت کند. نمیشود گفت که من هستم، ولی در جلسه نمیآیم! نمیشود حضور نداشته باشیم، ولی هم هماهنگ شویم و هم همراه. این یک کار گروهی است.
جدای از این گلگیها، واقعاً زحمتی که شما عزیزان میکشید فوقالعاده است. بنده در جلسههایی دعوت میشوم و میروم، تشکلهایی هستند که سی و پنج هزار نفر، چهل هزار نفر و حتی پنجاه هزار نفر عضو دارند، بیست سی تا دفتر و تشکیلات دارند و نمایندگی دارند در استانهای مختلف، ولی من میبینم که یکدهم شماها کار نمیتوانند انجام دهند. راهبیداری یک اتاق ندارد و میبینید که ما با چه وضعیتی جلسات را برگزار میکنیم. ولی آن تشکلها ساختمانهای خیلی مفصل و جاهای حسابی دارند و جمع شدهاند برای مطالبهگری، ولی نمیتوانند. وقتی که ما کارهایمان را به آنها میگوییم، فکر میکنند یک سازمان عریض و طویل دولتی پشتسر ماست و وقتی میگوییم چنین نیست، فکر میکنند ما داریم تحفظ اطلاعاتی میکنیم تا لو ندهیم! میگوییم خودمان کار میکنیم، میگویند مگر میشود؟ باورشان نمیشود. این توفیقی که در تشکل راهبیداری هست، به خاطر عملکردن به همین جزئیات در کار تشکیلاتی است. به خاطر همین است که با دست خالی لطف خدا همراه جمعیت شده است، چراکه سعی کردهایم روی اصول کار کنیم و نه بر روی هوای نفس و یا هرجور که دلمان بخواهد.