حیاى مطلوب و مصادیق آن
قبح گناه
بسم الله الرحمن الرحیم
نکته مهمى که ضرورت دارد در اینجا به آن اشاره کنیم، این است که شاید در عرف، مردم چیزى را بسیار بد بدانند، در حالى که به واقع، عیب نبوده و انسان نباید به سبب داشتن آن خجالت بکشد، یا اگر هم عیب و نقص است، نباید اصرارى بر پوشاندن آن داشته باشد، زیرا افراط در این کار موجب انزوا و محروم ماندن از برکات جامعه مىشود. مثلا، کسى که چشمش معیوب است و قابل اصلاح شدن هم نیست، نباید از اینکه مبادا دیگران متوجه عیب او بشوند، از حضور در اجتماع خوددارى کند؛ چرا که در این صورت از بسیارى فضایل و کمالات محروم مىگردد. به طور کلى، انسان باید از افراط و تفریط در تمام زمینهها بر حذر باشد. اصرار بر پوشاندن عیوبى مانند نقص عضو، نیز نوعى افراط به حساب مىآید و مذموم است.
صفات خوب معمولا بین دو صفت بد در طرف افراط و تفریط قرار مىگیرند. براى مثال، ارضاى غریزه جنسى از طریق اختیار نمودن همسرى مشروع و قانونى، عملى پسندیده است، لیکن شهوت رانى و یا تن ندادن به ازدواج، هر دو، مذموم و از مصادیق افراط و تفریط در خصوص شهوت جنسى به شمار مىآیند. حیاى مطلوب نیز حیایى است که از افراط و تفریط به دور باشد.
یکى از مصادیق حیاى افراطى این است که انسان به سبب داشتن نقصى در اعضاى بدنش، از حضور در اجتماع خوددارى کند تا مبادا دیگران متوجه نقص اندام وى بشوند. اینگونه افراط در ستر عیوب، انسان را از فعالیتهاى اجتماعى باز مىدارد. از اینرو، خجالت کشیدن به سبب چنین عیوبى خوب نیست و حیا محسوب نمىشود. از سوى دیگر، اگر انسان ابایى نداشته باشد که دیگران متوجه کارهاى زشتش بشوند، به حسب روایتى که بیان گردید، از انسانیت به دور مىافتد؛ زیرا از آن خصلتى که خداوند در وجودش قرار داده بود تا به زشتىها آلوده نشود، به درستى استفاده نکرده است.
حیا، که عَرَض خاص انسانیت است، موجب مىشود تا انسان به رذایل اخلاقى مبتلا نگردد. از اینرو، بىباکى نسبت به انجام کارهاى زشت و ابا نداشتن از این که دیگران متوجه آنها بشوند نیز مذموم است. اگر انسان توانایى این را دارد که عیوب خود را رفع کند، حتماً باید به چنین کارى اقدام نماید. براى مثال، جاهل بودن عیب است و انسان براى رفع آن باید تحصیل علم کند، اما برخى افراد به جاى اینکه با تحصیل علم، به رفع جهلشان مبادرت ورزند، سعى در پنهان نمودن آن مىنمایند؛ مانند دانشآموز و یا دانشجویى که هیچ وقت از معلم و یا استاد خود سؤال نمىکند تا معلوم نشود که او مسألهاى را نمىداند! این کار عاقلانهاى نیست؛ چرا که موجب مىشود تا انسان از بسیارى علوم و فضایل محروم گردد. در مورد مسایل شرعى نیز همینطور است. بسیارى از نوجوانانى که تازه به سن تکلیف رسیدهاند، درباره وظایف و تکالیف دینیشان سؤالاتى دارند، اما از اینکه آنها را مطرح کنند خجالت مىکشند.
بنابراین افراط و تفریط در خجالت کشیدن مذموم است.
حیاى مطلوب آن است که انسان را از ارتکاب کار زشت باز دارد و در واقع حالتى متوسط و معتدل بین کمرویى، و دریدگى و بىشرمى است.
اما این که چه کارى زشت است، معمولا تحت تأثیر نظام ارزشى یک جامعه است. ما مسلمانها باید ببینیم آموزههاى دینى و اسلامى چه چیزهایى را زشت دانسته و انجام آنها را گناه تلقى کرده تا مرتکب آنها نشویم. اگر مرتکب گناه شدیم، باید خجالت بکشیم. ما نباید از انجام کارى که به ظاهر خلاف عرف است، اما خدا آن را مىپسندد خجالت بکشیم. متأسفانه بسیارى از مردم که از حضور خدا غافلند، عکس این حالت را دارند؛ یعنى از کارى که نزد خداوند زشت و گناه است ـ نعوذ بالله ـ ابایى ندارند، ولى از انجام کارى که مردم آن را نمىپسندند در حالى که خدا آن را دوست دارد، خجالت مىکشند! آنان بسیارى از اوقات فراموش مىکنند که خدا ناظر اعمالشان است، و لذا گناهانى را مرتکب مىشوند که اگر همانها را نزد مردم انجام دهند، موجب خجالتشان مىشود. البته همین که گناه کردن جلوى دیگران، موجب خجالت آدمى مىشود، سرمایه خوبى است که نباید آن را از دست داد؛ چرا که اگر خداى ناکرده انسان از اینکه دیگران متوجه گناه او بشوند شرمى نداشته باشد، ممکن است به ورطه هولناکى سقوط کند که سر از کفر در بیاورد. هر قدر از اینکه دیگران گناهش را بفهمند بیشتر خجالت بکشد، امید نجاتش بیشتر است.
مسأله دیگر این است که گاهى دو خواسته متضاد در انسان شکل مىگیرد که توجه به هر یک از آنها مىتواند به حیا یا بىحیایى بینجامد. مثلا، انسان از یک طرف مىخواهد در نزد مردم عزیز و محترم باشد و از طرف دیگر، نیازى دارد که لازمه ارضاى آن، انجام عملى خلاف شرع است. در اینجا ممکن است انسان براى مرتبه اول که آن کار زشت را انجام مىدهد، از اینکه دیگران متوجه گناه او بشوند خجالت بکشد؛ اما چون نمىتواند هر روز با خودش بجنگد و از طرفى مىخواهد نیازش را برطرف نماید، کمکم به خودش تلقین مىکند که آن کار آن قدرها هم زشت نیست. از اینرو، براى اینکه آزادانه آن کار را انجام دهد، دنبال کسى مىگردد که با او همدرد باشد تا پیش او خجالت نکشد. همین حالت موجب مىشود که به تدریج، چیزى که در جامعه دینى مذموم شناخته مىشد، در اثر تکرار گناه، در نزد مردم، کارى عادى جلوه کند و قبح و زشتى آن برداشته شود.
اینکه تأکید شده، نباید در جامعه اسلامى تجاهر به فسق وجود داشته باشد، از اینرو است که دیگران جرأت ارتکاب گناه پیدا نکنند و خجالت از انجام گناه، مانع از آلوده شدن انسان به گناه گردد.
وقتى مردم فعل گناهى را علنى و به دفعات فراوان انجام دادند قبح آن گناه در نظر آنها مىریزد و کمکم کار به اینجا مىکشد که اصلا در حرمت آن تشکیک مىکنند و مىگویند: از کجا معلوم که این کار حرام باشد؟! شاید حدیث آن درست نباشد! اصلا ـ العیاذ بالله ـ شاید امام(علیه السلام) هم درست مطلب را متوجه نشده باشد! چون امام هم بشر است و معرفت بشرى خطاپذیر! از کجا معلوم که ـ العیاذ بالله ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) وحى خدا را درست فهمیده است؟! العیاذ بالله کار به جایى مىکشد که فرد، حتى ابایى ندارد از اینکه بگوید خدا هم درست نگفته است! قرآن کریم در اینباره مىفرماید: ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ؛(۱) سرانجام کار آنان که آن اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب کرده، آنها را مورد استهزا قرار مىدادند.
۱. روم (۳۰)، ۱۰.
منبع: کتاب پندهای امام صادق(علیه السلام) به رهجویان صادق