بسم الله الرحمن الرحیم
- محورهای صحبت حجه الاسلام و المسلمین نبویان
- جلسه ۲۷۰ مورخ ۱ شهریور ۱۴۰۲
تاریخچه ملی شدن صنعت نفت
ملی شدن صنعت نفت یک نهضت ضد استعماری و نقطه عطفی بسیار مهم در تاریخ ایران است. در سال ۱۲۸۰ شخصی به نام «ویلیام ناکس دارسی»، قراردادی با مظفرالدین شاه امضا میکند که منافع نفتی ایران را بهطور اختصاصی و انحصاری در اختیار خود میگیرد. این قرارداد به «امتیازنامه دارسی» معروف است که باعث میشود استعمار و نفوذ انگلیس در ایران بیشتر شود. این قرارداد در سال ۱۳۱۲ به یک شکل دیگری بین شرکت نفت انگلیس و رضاخان پهلوی منعقد میشود که به «قرارداد ۱۹۳۳» معروف است. در سال ۱۹۲۵ کارگران شرکت نفت ایران و انگلیس به خاطر مشکلات زیادی که در این شرکت بود، دست به اعتصاب میزنند؛ اما در مقابل این اعتصاب، محمدرضا پهلوی به درخواست انگلیسیها فرمانداری نظامیاش را مأمور میکند تا ۸۳ نفر از کارگرها را بگیرند و در ۲۳ تیر ۱۳۲۵ این افراد را اعدام میکنند.
این کشتار منجر به افزایش موج مقابله با استعمار انگلیس بر نفت میشود. از همان ابتدا آیت الله کاشانی و دکتر مصدق در نهضت ملی صنعت نفت حضور داشتند. طرح ملی شدن صنعت نفت ایران با حضور دکتر مصدق در مجلس مطرح و در اسفند ۱۳۲۹ تصویب میشود. در بخشی از متن این طرح آمده است که:«به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران_در تمام مناطق کشور، بدون استثناء_ ملی اعلام شود. یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرار بگیرد و در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ هم این طرح در دو مجلس مصوب شود.»
قیام تیر ۱۳۳۱
بعد از اینکه در سال ۱۳۲۹ نخست وزیری رزم آرا تمام میشود، حسین علاء در اسفند ۲۹ نخست وزیر میشود؛ اما در اردیبهشت ۱۳۳۰ استعفا میکند. بعد از استعفای حسین علاء، به خاطر تأثیرات نهضت ملی نفت و حمایت روحانیون از دکتر مصدق و جبهه ملی، دکتر مصدق بهعنوان نخست وزیر انتخاب میشود و سپس درخواست انتقال وزارت جنگ را به دولت میدهد. وزارت جنگ تا آن روز با دربار بود. مصدق به خاطر دفاع از نهضت ملی نفت و پیشگیری از اقدام دربار علیه نهضت ملی نفت، از شاه درخواست میکند که وزارت جنگ از دربار انتقال پیدا کند؛ که این درخواست از طرف پهلوی رد میشود. به همین علت مصدق در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ از نخست وزیری استعفا میکند. پس از استعفای مصدق، بلافاصله قوام را به نخست وزیری منصوب میکنند. قوام در اولین اقدام، مراکز حساس شهر را به اشغال نظامی درمیآورد. بعد از این اقدام قوام، آیت الله کاشانی در دفاع از مصدق، اعلامیهای با این مضمون که:«اگر قوام نرود اعلام جهاد میکنم و خودم کفن پوشیده و با ملت در این پیکار شرکت میکنم.» صادر میکند و بدین ترتیب قیام ۳۰ تیر اتفاق میافتد. بازار تهران تعطیل میشود و مردم به خیابان میآیند و خواستار رفتن قوام میشوند. اعتراضات ادامه دار میشود و در ۳۱ تیر ۱۳۳۱ آقای مصدق دوباره نخست وزیر میشود. آمریکا که در ظاهر خود را حامی ملی شدن صنعت نفت نشان داده است، وارد عمل میشود؛ لذا وقتی مصدق تهدیدات انگلیسیها را میبیند، به جای تکیه به پشتوانه مردم و علما مثل آیت الله کاشانی-که از عوامل پیروزی نهضت ملی نفت و به نخست وزیری رسیدن وی بودهاند- به آمریکا اعتماد میکند. در نهایت آمریکا و انگلیس با هدف شکست نهضت ملی نفت و استعمار نفت ایران، با همدیگر نقشه میکشند و اقدام به طراحی کودتای نظامی علیه دولت مصدق(تنها دولتی که تا آن روز، برخاسته از رأی مردم است) میکنند.
مقدمه کودتای مرداد ۳۲
بعد از شکست کودتای سال ۳۱، وزارت امور خارجه انگلستان و آمریکا طی جلساتی با هم توافق میکنند که فضل الله زاهدی، که فردی نظامی بود، بهعنوان جانشین مصدق، نخست وزیر شود. طرح کودتا، ابتدا برای ۲۵ مرداد ۳۲ بود که کودتا شکست میخورد. عملیات این کودتا بر عهده شخصی به نام سرهنگ نصیری بود. سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی بود که بعدها، بهعنوان رئیس ساواک انتخاب میشود. نصیری وظیفه داشت نامه عزل مصدق را ببرد و سپس او را دستگیر و نخست وزیری زاهدی را اعلام کند. مصدق از این داستان مطلع میشود و نصیری را دستگیر میکند. لذا در این مرحله کودتا ناموفق میشود و محمد رضا پهلوی به عراق فرار میکند. اسم اولیه عملیات کودتا«چکمه» بود که توسط انگلیسیها طراحی میشود. در آبان و آذر ۳۱، نشستهایی با موضوع اینکه دولت مصدق را سرنگون کنند و کودتایی اتفاق بیفتد، انجام میشود. در واشنگتن نیز این قضیه برگزار میشود و با ورود آمریکاییها، طرح عملیات عوض میشود و اسم آن را عملیات «آژاکس» میگذارند.
حسین فردوست میگوید:«وقتی ما دیدیم که محمد رضا به نوشهر رفته و در تهران نیست، دیگر جرأت نکردیم طرح کودتا را اجرا کنیم.» لذا عدم حضور شاه در تهران از عوامل شکست این کودتا بود. حضرت امام خامنهای، در ۱۰ آبان ۹۱، در دیدار با دانش آموزان و دانشجویان، در توصیف دولت مصدق میفرماید:« جالب این است که بدانید، دولت مصدق _که به وسیله آمریکاییها سرنگون شد_ هیچگونه خصومتی با آمریکا نداشت، او در مقابل استعمار انگلیسیها ایستاده بود و به آمریکاییها اعتماد کرده بود، امیدوار بود که آمریکاییها به او کمک کنند، با آنها روابط دوستانهای داشت، به آنها اظهار علاقه میکرد، فکر نکنید دولت مصدق ، یک دولت ضد آمریکایی بود.» مصدق به آمریکاییها اعتماد کامل داشت؛ هفتهای یک بار با سفیر ایالات متحده در تهران جلسه داشت.
۲۷ مرداد سال ۳۲، آیت الله کاشانی، نامهای برای دکتر مصدق مینویسد و از کودتا خبر میدهد، و از فضل الله زاهدی به عنوان جانشین مصدق در آن نامه، نام میبَرَد. آیت الله کاشانی یکی از عواملی را که باعث شکلگیری کودتا میشود، در آن نامه ذکرمیکند و به مصدق میگوید؛ تعطیلی و انحلال مجلس، یکی از عوامل طراحی این کودتا است. به آقای مصدق میگوید: «حواست باشد، اگر امکاناتی برای عرایضم نمانده، ولی صلاح دین و ملت، برای این خادم اسلام، بالاتر از احساسات شخصی است.» با اینکه دولت مصدق بر آقای کاشانی، خیلی سخت گرفتند، آن روز اتفاقاتی افتاد که ایشان در نامه خود میگوید: «هم و غم من در نگهداری دولت جنابعالی است، که خودتان به بقای آن مایل نیستید، از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر، بر من مسلم است که میخواهید، مانند ۳۰ام تیر کذایی، یک بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید، مجلس را که ترس داشتید شما را بِبَرد، تعطیل کردید و حالا نه مجلسی هست و نه تکیهگاهی برای این ملت گذاشتهاید. زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و کنترل نگه داشته بودم، با لطایف الحیل خارج کردید و او در صدد کودتا است، این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود، که من شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خود، از وقوع حتمی یک کودتا، به وسیله زاهدی آگاه کردم؛ که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد.»
۲۸ مرداد نامه عزل مصدق را میدهند، از آن طرف، آمریکا و انگلیس، تبلیغات گستردهای راه اندازی میکنند، که مصدق، جان شاه را در خطر قرار داده و شاه را تهدید کرده است. شاه هم بهخاطر تهدیداتی که به جان او شده، ایران را ترک کرده است؛ از طرف دیگر، سه برادر به اسم صیف الله و قدرت الله و اسد الله رشیدیان، جمعی از اوباش را در نقاط حساس شهر قرار میدهند و آنجا را تصرف میکنند و کودتا توسط این افراد به پیروزی میرسد.
آقای روزولت، نوه رئیس جمهور سابق آمریکا، که فرمانده میدانی این کودتا بوده است، در کتاب خاطراتش با عنوان «اسرار کودتا» مینویسد که با گذاشتن اسلحه روی سر یکی از فرماندهان نظامی، اولین تانک در کودتای ۲۸ مرداد را به خیابانها آورد و به این ترتیب، کودتای ۲۸ مرداد رقم خورد و تا ظهر همان روز، تهران به تصرف درآمد. همچنین او در کتابش اشاره میکند که برای این کودتا، حدود یک میلیون دلار بودجه در نظر گرفته بودند، اما آن مقداری که برای این کودتا مصرف شد، کمتر از صد هزار دلار بوده است، عدد ۶۰ هزار دلار را ذکر میکند. یعنی دولتی را با ۶۰ هزار دلار برمیدارند و دولتی را که میخواهند، جایگزین میکنند.
رهبر عزیزمان، در سال ۹۴ در رابطه با این اتفاق، اینگونه میفرمایند: «حادثه از این قرار بود: دولت مصدق توانست با کمک افرادی نظیر آیت الله کاشانی و دیگران، نفت(منبع ثروت ملی) را، از چنگ انگلیسیها و از دست انگلیسیها خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیه به آمریکا بود، فکر کرد در مقابل دشمنی انگلیسیها باید یک پشتیبانی در عرصه بینالمللی داشته باشد، این پشتیبان، آن روز از نظر او آمریکا بود، به آمریکاییها اعتماد کرد، امید او به آمریکاییها بود، از این خوشبینی و ساده اندیشی، آمریکاییها استفاده کردند، ۲۸ مرداد را به راه انداختند و همه زحماتی را که ملت ایران طی دو ـ سه سال کشیده بودند، بر باد داد.»
روشنفکران در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲
در قضیه ۲۸ مرداد، رژیم پهلوی با روشنفکرانی که احیانا به دکتر مصدق یا نهضت ملی، علاقهای داشتند، کاری کرد که به کل کنار رفتند و هیچ مبارزه حقیقی از طرف مجموعه روشنفکری صورت نگرفت؛ در حالیکه وظیفه روشنفکری ایجاب میکرد که به نفع مردم و آینده وارد میدان شوند؛ شعر بگویند، بنویسند، حرف بزنند و مردم را روشن کنند اما این کارها صورت نگرفت. همانهایی که اعتقاد داشتند در هر قضیه از قضایای اجتماعی وقتی یک مقالهای دارند، یک روزنامهای دارند، یک اظهار نظری میکنند همه باید قبول کنند؛ اما در این قضیه سکوت کردند. در رابطه با نقش هنر و رسانه هم همین طور بود. روزولت میگوید وقتی ما وارد تهران شدیم، یک چمدان بزرگ پر از کاریکاتورها و مقالههایی که نوشته شده بود و باید ترجمه میشد و در روزنامهها به چاپ میرسید، آورده بودیم. باید تامل کرد که سازمان سیا برای ساقط کردن حکومتی که با آنها سازگار بود اما منافع آنها را تأمین نمیکرد -حکومتی که به آراء مردم متکی بود و بهطور قانونی و با آراء مردم سر کار آمده بود- چگونه از همه ابزارها از جمله «ابزار هنر» استفاده کرد.
شبهات کودتای ۲۸ مرداد
آیا این واقعه کودتا بوده است؟
یکی از بحثهایی که مطرح میکنند این است که آیا واقعه ۲۸ مرداد کودتا بوده است؟
این حادثه قطعاً کودتا بوده است.
غربیها، اعترافات و مستنداتی دارند که این واقعه، کودتا بوده است. در ۲۸ مرداد سال ۹۲، وقتی ۶۰ سال از قضیه سرنگونی دولت دکتر مصدق گذشته بود، سازمان سیا اسنادی را از طبقه بندی محرمانه خارج و نقش خود را در این کودتا و سرنگونی مطرح میکند. در ۲۸ مرداد ۹۲ “BBC” یک گزارش کاملی را در این مورد پخش کرد. هدف عملیات را اینگونه توضیح میدهد: هدف عملیات آژاکس، سرنگونی دولت مصدق و بازسازی قدرت و منزلت شاه و جایگزینی دولت مصدق با دولتی که ایران را با سیاستهای سازنده -هم راستا با منافع غربی – اداره کند. در مارس ۱۹۵۳ وزارت خارجه آمریکا از سازمان سیا میخواهد که امکان ساقط شدن دولت مصدق را در یک عملیات مخفیانه بررسی کند. نتیجه ارزیابی خیلی جالب است: در این ارزیابی توسط سرویس اطلاعات سرّی بریتانیا، عملیات سرنگونی دولت مصدق به انجام میرسد. آقای کرمیت روزولت در یکی از اسناد مطرح میکند: از آنجا که شاه نشان داده مردی بیتصمیم است و از طریق خواهر پرنفوذش اشرف پهلوی برای همکاری تحت فشار گذاشته شود، سیا برای کمک به زاهدی، ظرف دو روز ۵ میلیون دلار در اختیار او گذاشت. یعنی از یک طرف شاه را بی تصمیم میدانند و از یک طرف نفوذ خواهرش بر او را میدانند و از طرف دیگر هزینه مالی و اطلاعاتی میکنند. سرویس اطلاعاتی آلمان هم این گزارش را تایید میکند.
شبهه آقای محسن برهانی مبنی بر کودتا نبودن حادثه ۲۸ مرداد
نظر آقای برهانی این است که «کودتا یعنی قدرت را از طریق قوای نظامی به صورت غیرقانونی به دست بیاوریم! شاه اگر در ۲۸ مرداد از قوای نظامیاستفاده کرده غیرقانونی نبوده است! چون بر اساس قوانین مجلس، نصب نخست وزیر توسط شاه، مشروط به رأی تمایل مجلس بوده و از آنجا که مصدق در تاریخ ۲۲ مرداد، مجلس را منحل کرده بود؛ در نتیجه عزل مصدق توسط شاه نیازی به رأی تمایل مجلس نداشت. چرا که مجلس منحل شده بود و در نتیجه پیش شرطی برای عزل و نصب شاه وجود ندارد! یعنی عزل مصدق توسط شاه قانونی بوده است و این اتفاق کودتا نبوده است.»
دو اشکال در این استدلال وجود دارد:
اشکال اول: اگر عزل و نصب نخست وزیر توسط شاه، بر اساس رویه شکل گرفته باید به تأیید مجلس میرسید، بعد از انحلال مجلس باید همان رویه را مورد بررسی قرار داد! نه این که قاعده منطقی سالبه به انتفاء موضوع را پیش بکشیم و بگوییم دیگر نیازی به اظهار نظر مجلس نیست. بر اساس همین رویه، شاه باید منتظر میماند، مجلس بعدی شکل میگرفت و رای تمایل مجلس را میگرفت و نخست وزیر را عزل میکرد! اگر مجلس به طور کلی منحل میشد بهطوری که دیگر قرار نبود مجلسی تشکیل شود یا برای چندین سال تأسیس مجلس جدید به تعویق میافتاد، میشود پذیرفت که چنین رویهای وجود نداشته است. اما در آن زمان میبینیم شاه دستور برگزاری انتخابات مجلس جدید در اسفند ماه را میدهد. پس اینجا رویه سابق حکم میکند شاه تا زمان برگزاری انتخابات صبر کند و بعد از برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس، رای تمایل بگیرد.
اشکال دوم: طبق قانون اساسی که مورد اشاره آقای برهانی است، دکتر مصدق حق انحلال مجلس را نداشته است. یعنی دکتر مصدق نمیتوانسته است مجلس را منحل کند! وقتی مجلس را منحل کرده، کار غیرقانونی انجام داده است. در نتیجه مجلس منحل نشده و بنابراین در ۲۳ مرداد که شاه مصدق را عزل کرد، هنوز مجلس منحل نشده بود. شاهد مطلب هم این است که شاه بعد از این که مصدق را عزل کرد، در آبان ماه، انحلال مجلس را اعلام کرد! پس حد وسطی که آقای برهانی در برهان خود استفاده میکند، عقیم است.
این نحوه بحث که صرفا از جنبه حقوقی و قانونی به ماجرا بنگریم باب میل افکار امثال آقای برهانی است وگرنه اصل حکومتی که نامشروع بوده است؛ با بحثهای خشک قانونی که فرع بر اصل مشروعیت قانونگذار و مجری قانون است، تطهیر نمیشود!
نقش آیت الله کاشانی در سرنگونی دولت مصدق!!
شبهه دیگری که برخی مطرح می کنند این است که آیا آیت الله کاشانی در این کودتا و سرنگونی دولت مصدق نقش داشتهاند؟
از قدیم الایام جریانهای استعماری، به دنبال تخریب روحانیت و علما بودند. تاریخ معاصر را تحریف میکنند و هیچ کوتاهی در این راه نکرده اند. در سالهای اخیر میبینیم که به دنبال تخریب آیت الله کاشانی هستند. شخصیتی که از مبارزین آن روز بوده و در مقابل این استعمار ایستاد و در ملی شدن صنعت نفت نقش داشته است. ماجرایی که نفت رایگان را از انگلستان پیر میگیرد و تحویل مردم میدهد.
سازمان سیا چهار دلیل برای رد ادعای اولیه این قضیه مطرح کرده است:
۱. یکی از روزهایی که در خانه آیت الله کاشانی مراسم روضهخوانی برپا بود، افرادی به منزل ایشان حمله کرده و خود را هوادار دکتر مصدق اعلام میکنند؛ اما طبق اسنادی که از طبقهبندی محرمانه سازمان سیا خارج شده، این ماجرا جزء عملیات خود سازمان سیا ثبت شده است. پس این ادعا مبنی بر اینکه آیت الله کاشانی در ماجرای کودتا نقش داشته، بیاساس است. زیرا اگر آیت الله کاشانی حاضر به همکاری-در زمینه سرنگونی دولت مصدق- بود، دلیلی نمیماند که بخواهند به روضه منزلشان حمله کنند.
۲. دلیل دوم: طبق اسناد و روایتهای تاریخی، رابطه دکتر مصدق و آیت الله کاشانی در اواخر دچار اختلاف شده بود. زمانی که محمدرضا پهلوی از ایران خارج میشود، هندرسون وارد ایران میشود، در ملاقات با دکتر مصدق، متوجه این اختلاف میشود و این موضوع را به آمریکا مخابره میکند. هندرسون فوراً از کرمیت روزولت میخواهد که سریعا وارد عمل شود و پیش از آنکه بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق، آشتی برقرار شود، کار دولت مصدق را یکسره کند. با وجود همه اهانتهایی که مصدق و هوادارانش به آیت الله کاشانی و خانواده ایشان میکنند، اما ایشان یک وظیفه دینی و وطنی در خود میبیند و در ۲۷ مرداد برای حفظ نهضت ملی، به دکتر مصدق نامه مینویسد. یک بار دیگر تلاش میکند صدای خود را به دکتر مصدق برساند. در نامه تمام پردهها را بالا میزند و همه چیز را علنی مطرح میکند. با یک حرکت حساب شده دکترمصدق به راحتی کودتا خنثی می شد، همان طور که در ۲۵ مرداد کودتا خنثی و نصیری دستگیر شد. در آن روز، شاه هم فرار کرد.
آیت الله کاشانی در نامه خود میگوید: «…خانهام را سنگباران کردید. یاران و فرزندانم را زندانی کردید… ترسیدید! از ترستان مجلس را منحل کردید و بستید…» دکتر مصدق جوابی که میدهد خیلی ناراحت کننده است:« مرقومه حضرت آقا به وسیله آقای حسن آقای سالمی زیارت شد. این جانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام.» دکتر مصدق مستظهر به پشتیبانی ملت ایران نبود، اگر بود، به آمریکا اعتماد نمیکرد. اگر واقع بینانه و از ته دل به این جملهای که نوشته بود، اعتقاد و اعتماد داشت، قطعا کودتا شکست میخورد. نامه آیت الله کاشانی و جواب سربالای دکتر مصدق، هر انسان منصفی را وادار به تفکر میکند. تمام اسناد و پژوهشهای تاریخی گواهی میدهند که آیت الله کاشانی به دکتر مصدق هشدار داده است لذا نمی توانسته همراه این کودتا و جریان سرنگونی دولت مصدق بوده باشد.
۳. کسانی که در ۲۸ مرداد حضور داشته اند، نقش داشتنِ آیت الله کاشانی را در کودتا تکذیب میکنند. حسن گرامی، یکی از ناظران عینی کوتای ۲۸ مرداد است. روز ۲۸ مرداد، پسر آیت الله کاشانی، به نام سید مصطفی به رادیو میرود و از جانب آیت الله کاشانی تبریک میگوید. آقای کاشانی خیلی ناراحت میشود چون با این تبریک، به نحوی از دولت آقای زاهدی حمایت میشود. حسن گرامی میگوید:« آیتالله کاشانی به من گفت فلانی! خودت را به مصطفی برسان و مانع شو تا صحبت نکند و از طرف من چیزی نگوید.». میگوید:« وقتی رسیدم، دیگر صحبتها تمام شده بود و سید مصطفی سخنرانی کوتاهی هم کرده بود. ایشان را با خودم به خانه آوردم.» میگوید:« گفتم برای چه به آنجا رفته بودی و اصلاً چرا به این قضیه ورود کرده بودی؟» زمانی که به خانه رسیدیم، آیت الله کاشانی به لحن فحش و ناسزا برای توبیخ پسر خودش بلند شد و گفت « چه کسی به تو گفت که ما موافق این عمل بودیم؟ مگر من اعلامیه نداده بودم که با آمدن یک فرد نظامی بر سر کار مخالف هستم؟ مگر من به دکتر مصدق نامه ننوشته بودم؟ متن نامه را که شما دیدید ما نمیخواستیم دکتر مصدق برود! چرا شما با آبروی من بازی میکنید؟ چرا من را در تنگنا قرار میدهید؟» آقای گرامی میگوید:«مقداری واسطه شدیم و آقا را از مصطفی دور کردیم. تا آن روز، من آیت الله کاشانی را به این حد عصبانی و ناراحت و غضبناک ندیده بودم!»
۴. محمدرضا پهلوی پس از کودتا به دنبال آن بود که نظر آیت الله کاشانی را جلب و خودش را تطهیر کند. رئیس ستاد ارتش(آقای باتمان قلیچ ) را پیش آیت الله کاشانی میفرستد تا اگر آیت الله کاشانی خواستهای دارد اجابت کند. احساس میکردند در این دیدار جملات و عکس العملهایی از آیت الله کاشانی نسبت به دکتر مصدق هم میشنوند که میتوانند بعداً آن را برای مقاصد رژیم، مستمسک قرار بدهند. اما زمانی که باتمان قلیچ خدمت آیت الله کاشانی میرسد و می گوید چه میتواند مورد ترضیه شما باشد؟ آیتالله کاشانی با حالت تمسخر میگوید:« بیت المقدس را آزاد کنید!» یعنی رئیس ستاد ارتش را مسخره میکند! اینجا زبان رئیس ستاد ارتش، بند میآید، سکوت میکند، سپس آیت الله کاشانی میگوید:« نمیتوانید دست کم عتبات را برای شیعیان آزاد کنید؟» خنده تمسخرآمیزی هم دوباره میکنند و ادامه میدهند:«اگر نمیتوانید بروید با دست خودتان محل تجمع بهائیان را خراب کنید!» رئیس ستاد ارتش میگوید بهخاطر این که بیش از این مورد تمسخر قرار نگیرد خداحافظی میکند و میرود. می بینیم که ایشان در دیدار با فرستاده شاه نیز اشارهای به اختلافشان با دکتر مصدق نمی کنند.
آیت الله کاشانی از دکتر مصدق ضربه های بسیاری خوردند و اذیت شدند اما انتخابات فرمایشی فضلالله زادهدی را محکوم میکند و باز هم از دکتر مصدق حمایت میکند و از دکتر مصدق به نیکی یاد میکند. در جلسهای که در منزل آقای گرامی برگزار شده بود از دکتر مصدق تمجید کرده و خدماتش را ذکر میکند و میگوید:« هیچ دولتی تا به امروز به اندازه دولت دکتر مصدق به این کشور خدمت نکرده است.»
جعلی بودن نامه کاشانی به مصدق!!
حسین مکی شبههای را در کتاب خودش مطرح می کند که «خط آیت الله کاشانی، با خط پسرش سید محمد کاشانی خیلی شبیه هم است و درنهایت این نامه را جعلی میداند». در رد این ادعا دو دلیل قابل اقامه است:
۱. اگر نامه جعلی است و از طرف آیت الله کاشانی نبوده است، چرا مصدق جواب نامه را داده است. یعنی اگر بعداً نوشته و جعل شده است چرا دکتر مصدق جواب آن را داده است. نامه آیت الله کاشانی جعل شده است. جواب دکتر مصدق چطور؟ آیا جواب مصدق را هم پسر ایشان جعل کرده است؟ دست خط پسر ایشان هم شبیه پدرش بوده است؟
۲. حسین مکی در کتاب خودش اشاره می کند:« در پی جعلی دانستن نامه کاشانی به مصدق، خطهای مختلف آیت الله کاشانی را به آقای احمد سهیلی خوانساری که علاوه بر خوشنویسی، کارشناس خط نیز هستند نشان دادم و نظر ایشان را جویا شدم. آقای سهیلی با قاطعیت تأیید کردند که نامه خط آیت الله کاشانی است و لاغیر.
حضور آیت الله کاشانی در منزل دکتر مصدق در روز کودتا
شبهه بعدی که مطرح میشود، ویدئویی منتشر شده که آیت الله کاشانی در روز کودتا در منزل دکتر مصدق حضور دارند؛
این شبهه هم بنا به دلایلی مردود است:
اولا: در فیلم کوتاهی که منتشر شده است، مظفر بقایی نیز حضور دارد؛ در حالی که مظفر بقایی در ۲۶ مرداد یعنی دو روز قبل از کودتا دستگیر شده و در زندان بوده است؛ یعنی عملا حضور آیت الله کاشانی در این کلیپ قطعاً برای آن روز -۲۸ مرداد- نیست.
ثانیاً: آیت الله کاشانی در آن روز در منزل آقای گرامی بوده است. همان طور که عرض شد، آیت الله کاشانی به آقای گرامی میگوید سریعاً خودت را به رادیو برسان و نگذار مصطفی از جانب ما صحبت کند! لذا ایشان در آن روز منزل آقای حسن گرامی بوده اند نه منزل دکتر مصدق.