بسم الله الرحمن الرحیم

  • کل عمرش دو سال هم نمی‌شد

سوم خرداد سالگرد آزادسازی خرمشهر است. حضرت امام فرمودند: خرمشهر را خدا آزاد کرد. واقعاً یکی از شگفتی‌های تاریخ انقلاب و تاریخ معاصر همین آزادسازی خرمشهر است. در حالی که ما در ایام و روزهایی بودیم که تازه انقلاب کرده بودیم، ارتش ایران ارتشی از هم پاشیده بود؛ سران ارتش شاهنشاهی اغلب یا فرار کرده بودند یا برخی از رئوسش اعدام شده بودند و تقریباً شیرازه ارتش از هم متلاشی شده بود. خصوصاً این که حدود ۴۰ تا ۴۵هزار مستشار نظامی آمریکایی در بدنه ارتش بودند و ارتش را هدایت و سازماندهی می‌کردند، خصوصاً در نقاط تخصصی ارتش، مثل نیروی هوایی ارتش و جاهای دیگر، که این‌ها همه رفتند. هم آن مستشاران و هم آن سران ارتش چون در فرایند انقلاب، دستشان به خون مردم آغشته شده بود، یا فرار کرده بودند یا بعد از انقلاب اعدام شده بودند. فرمانده نیروی هوایی، ربیعی، اعدام شده بود.

ما در شرایطی که ارتشمان از هم متلاشی شده بود، درگیر یک جنگ شدیم. پنج استان ما درگیر جنگ شد. در یک عرصه حدود ۱۵۰۰ کیلومتری، مرزهای ما درگیر جنگ شد. تازه انقلاب شده بود. انقلاب هم انقلاب به معنای واقعی کلمه بود. کودتا نبود. در کودتا همه چیز سرجایش است، رأس دولت عوض می‌شود. بخشی از دولت یا ارتش یا عده‌ای می‌آیند و فقط رأس را جابه‌جا می‌کنند. انقلابی که رخ داده بود، انقلابی در تمامی شئون بود. هم انقلاب فرهنگی بود، هم سیاسی، هم اقتصادی و هم به تعبیری نظامی. آن حکومتی که دست ارتشی‌ها بود و شاه خودش را بزرگ ارتش‌داران می‌دانست و همه‌کاره مملکت ارتشی‌ها بودند دیگر نبود. اقتصادی که متکی بر نفت و وابستگی به نفت و مبتنی بر مصرف‌گرایی محض بود، در همه این‌ها انقلاب رخ داد. در سیاست خارجه، ایران تابع محض آمریکا بود و وابسته به غرب. بعد از انقلاب، سیاست خارجی کلان جمهوری اسلامی و شعار اصلی انقلاب «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بود و راهبرد اصلی مسئله فلسطین. از همان ابتدای انقلاب، مسئله فلسطین جزو رئوس مرامنامه سیاست خارجی جمهوری اسلامی شد.

در شرایطی که انقلاب رخ داده بود، ارتش از هم پاشیده بود، آن تعداد مستشار نظامی رفته بودند و آن وابستگی در سیاست خارجی پایان یافته بود و آن اتفاقاتی که می‌دانید، ناگهان صدام، صدام نادان بی‌عقل، به تحریک آمریکا و غرب حمله کرد. کل عمر حکومت اسلامی دو سال هم نمی‌شد. ارتش ما سازماندهی قبل را نداشت و تازه اگر هم آن ترکیب دست نمی‌خورد، ترکیبی بود که به‌شدت وابسته به غرب بود و تحت نظارت مستشاران نظامی آمریکایی اداره می‌شد و کارهایش پیش می‌رفت. این ارتش ارتشی نبود که برای یک نبرد سراسری و سنگین و یک جنگ تمام‌عیار آماده باشد. ارتش برای این آموزش ندیده بود. آماده نبود. بیشتر سازوبرگی برای ترساندن مردم از حکومت بود. حدود چهل درصد بودجه کشور قبلاً برای ارتش می‌رفت. بعد از انقلاب که جنگ شد، در اوج جنگ، درصدی از بودجه برای جنگ می‌رفت که در اوج جنگ به بیست درصد هم نمی‌رسید. جالب است بدانید که الان ما در دنیا جزو کشور‌هایی هستیم که کمترین بودجه نظامی را به نسبت داریم؛ حدود پانزده درصد. آمریکا و روسیه حدود بیست و چهار پنج درصد بودجه‌شان بودجه نظامی است. حالا روسیه اخیراً درگیر جنگ شده، قبلش که روسیه جنگی نداشت. ما که دائم در معرض تهدید بودیم، با اتفاقات نظامی مختلف که برایمان افتاده بود، حدود ۱۵ درصد بودجه داشتیم، روسیه و آمریکا بیست و چهار پنج درصد. آمریکایی که در آن طرف دنیاست و هیچ جنگی هم در واقع برایش اتفاق نیفتاده که بگوییم درگیر جنگ است، اما بیست و چهار پنج درصد بودجه‌اش بودجه نظامی و دفاعی است. اگر از آن‌ها بپرسید، توجیه هم می‌کنند که منافع اقتصادی‌مان را با همین بودجه دفاعی داریم تأمین می‌کنیم. علنی هم می‌گویند که می‌رویم جنگ راه می‌اندازیم تا از قِبَلش منافع اقتصادی داشته باشیم.

در آن شرایط، جنگ برایمان اتفاق افتاد و خرمشهر عزیز را از دست دادیم. صدام تا هفت‌کیلومتری اهواز پیش آمد و اگر اهواز را می‌گرفت، تقریباً می‌شد گفت که خوزستان را می‌توانست از ایران جدا بکند. خوزستان معدن نفت ایران بود و یکی از استان‌های اصلی ما در حوزه کشاورزی است؛ هم به‌خاطر رود‌های پرآبی که دارد، هم به‌خاطر زمین‌های حاصلخیزی که خصوصاً در قسمت‌های شمالی آن است. همچنین، یکی از بنادر مهم ما در خوزستان است. بندر ماهشهر جزو خوزستان است. در صنعت پتروشیمی هم تعداد کمی قبل از انقلاب، تعداد بیشتری بعد از انقلاب در این منطقه شکل گرفته است.

  • جاسوس نشان‌دار

قصه خرمشهر، پیروزی و فتح خرمشهر، در روز‌هایی رخ داد که ما در هشت نه ماه اول جنگ، فرمانده کل نیروهای نظامی ما بنی‌صدری بود که مهر ۵۹ که جنگ شروع شد، او در خرداد ۶۰ لباس زنانه پوشید و همراه مسعود رجوی فرار کرد. رئیس‌جمهور مملکت از دو جهت اهمیت دارد. این آقا، هم رئیس‌جمهور بوده و هم فرمانده کل قوا؛ در ایامی که ما درگیر یک جنگ سراسری هستیم. خیلی باید بر این‌ها تأکید و پافشاری کرد. در نه ماه اول جنگ، فرمانده کل قوا و رئیس‌جمهور جاسوس بود! یک جاسوس نشان‌دار که در اسنادی که از لانه جاسوسی در سفارت آمریکا در ایران بیرون آمد، این آقا را از پیش از انقلاب تحت نظر داشتند. آقای بنی‌صدر را در آب نمک خوابانده بودند که اگر یک وقت انقلاب پیروز شد یا حکومت عوض شد، به او جایگاه مهمی در مملکت بدهند. اتفاقاً نقشه‌شان را پیاده هم کردند و موفق شدند که آدم خودشان را رئیس‌جمهور بکنند. آخر هم با آن وضعیت بنی‌صدر فرار کرد؛ هم رئیس‌جمهور و هم فرمانده کل قوا.

  • چیزی مثل معجزه

ویژگی‌های انقلاب دوساله، ارتش ازهم‌پاشیده، جنگ تمام‌عیار و رییس‌جمهور فراری را اگر کنار همدیگر بچینیم و برویم عقب بایستیم و این تابلو را نگاه بکنیم، این که توانسته‌ایم خرمشهر را پس بگیریم، جنگ را اداره بکنیم و با پیروزی به اتمام برسانیم، هیچ‌چیزی نمی‌شود گفت مگر معجزه. در گذشته معجزه خیلی واضح بود، چون سطح فکری مردم پایین بود. درخت از جایش راه می‌افتاد، می‌رفت. اما معجزه امروز این است که کشوری درگیر انقلاب بوده، انقلاب در تمامی شئون، دو ابرقدرت دنیا هم با این انقلاب مشکل داشتند. حالا این انقلاب به هیچ‌کدام روی خوش نشان ندهد؛ نه شرقی، نه غربی. در تفکر آن دوران اصلاً معنی نداشت یک نفر بیاید بگوید من می‌خواهم مستقل باشم و باشد و بتواند دوام بیاورد. یا شوروی می‌آمد زیر سلطه خودش می‌گرفت یا آمریکا. راه سومی نبود. اما جمهوری اسلامی به رهبری حضرت امام راه سوم را در پیش گرفت. اگر ما بخواهیم از دور به این قضایا نگاه کنیم، جز معجزه چیزی نمی‌شود گفت.

چند میلیون نفر از کشورهای عربی آمدند کارهای اداری صدام تابن‌دندان‌مسلح را به عهده گرفتند. بعضی‌ها هم در جنگ کمک کردند. ما در جنگ از ۱۸ ملیت اسیر داشتیم. کویت و عربستان هم پول نقد به صدام دادند؛ پول‌هایی که هر کدامش بودجه دو سال، سه سال کل کشور ما در دوره جنگ بود. نیروی زمینی عراق می‌شود گفت در آن ایام قوی‌ترین نیروی زمینی غرب آسیا بود. سازمان نظامی عراق حزب بعث بود و بعثی‌ها هم نظامی بودند. اصلاً طراحی، طراحی نظامی بود. ساختار، ساختار نظامی بود. ارتش بسیار قوی و منسجمی داشت. بعضی وقت‌ها می‌آیند در بعضی از فیلم‌ها ارتش صدام را یک ارتش دست‌وپاچلفتی بی‌عرضه ترسو نشان می‌دهند. اینطور نبود. این شکل برخوردکردن با ارتش عراق ظلم به زحمتی است که رزمندگان ما در ۸ سال دفاع مقدس کشیدند؛ ظلم به آن زحمات و آن رشادت‌هاست. ارتش عراق یک ارتش بسیار قدرتمند منسجم کلاسیک بود. از شرق و غرب، از فرانسه گرفته تا کشورهای بلوک شرق به آن هواپیما و سلاح می‌دادند. کشورهای عربی پول می‌دادند که صدام با طیب‌خاطر و با خیال راحت بتواند با ما بجنگد؛ مایی که ارتشمان از هم پاشیده بود، در کشورمان انقلاب شده بود، اقتصادمان روی هوا بود، ارتشمان روی هوا بود. در این شرایط خرمشهر آزاد شد.

  • غائله‌های تجزیه‌طلبی

ما از همان ماه اول انقلاب، یعنی انقلاب یک‌ماهه نشده بود، قبل از نوروز ۵۸، درگیر غائله‌های تجزیه‌طلبی در استان‌های مرزی، حزب کموله و دموکرات در کردستان، جنبش خلق مسلمان مبارز، جنبش خلق مسلمان در آذربایجان و خلق ترکمن در گرگان و استان گلستان و بندر ترکمن شدیم. در سیستان و بلوچستان، بلوچ‌ها یک گروهشان به دنبال جدایی‌طلبی راه افتادند. در خوزستان هم خلق عرب. اتفاقاتی که داشت می‌افتاد خیلی مهم بود. ما در کردستان دائم درگیر بودیم. داشتند شهرها را جدا می‌کردند. فیلم چ به زیبایی یکی از آن اتفاقات را نشان داده است. انقلاب یک ماهش هم نشده بود، انقلابی که تجربه حکومتداری و حکمرانی نداشت، در اسفند ۵۷ درگیر تجزیه‌طلبی شد. داشتند مملکت را از چند طرف تکه‌تکه می‌کردند. نیروهای انقلابی هم که کار حزبی و سیاسی نکرده بودند. یا در زندان بودند و شکنجه می‌شدند، یا فراری بودند. این نبوده که کار حزبی یا کار تشکیلاتی به آن معنا کرده باشند. تشکل‌هایی بسیار قوی داشتیم که در حال مبارزه بودند، اما این‌ها مملکت‌داری نکرده بودند. حالا حکومت عوض شده و می‌خواهد مهره‌هایش را بچیند. یک ماه هم از انقلاب نگذشته است. ما باید با خیال راحت بنشینیم، نظام‌سازی کنیم، اما توسط ایادی استکبار غرب و شرق درگیر توطئه‌های تجزیه‌طلبی می‌شویم.

در شمال ما غائله سیاهکل را داشتیم؛ مقاومت مردم آمل در برابر توده‌ای‌ها که می‌خواستند استان‌های شمالی ما را، گیلان و مازندران را با یک توطئه جدا کنند و به شوروی ملحق سازند. توده‌ای‌ها در جنگل‌ها سنگر گرفته بودند و یک حمله سراسری انجام دادند که با هوشیاری مردم، با مقاومت خنثی شد. به همین دلیل به آمل شهر هزارسنگر می‌گویند. در اوج این آشفتگی و به‌هم‌ریختگی، در سال ۵۹ جنگ شروع شد.

  • جان سالم به در بردیم

در ۲۲ بهمن ۵۷ انقلاب پیروز شده، در سال ۵۸ ما درگیر تجزیه‌طلبی شدیم و در همان حال هم درگیر دولت بسیار غرب‌زده و بسیار لیبرال آقای بازرگان بودیم. وزیر خارجه او، عباس امیرانتظام، جاسوس از آب درآمد. واقعاً وقتی انسان نگاه می‌کند، جز معجزه چیز دیگری نمی‌تواند بگوید. اولین دولت موقت ما، دولت مستقر ما، لیبرال‌های کراواتی دولت آقای بازرگان هستند که اصلاً اعتقادی به این نداشتند که ما باید شاه را به زیر می‌کشیدیم. آقای بازرگان اعتقادی به براندازی شاه نداشت. می‌گفت ما باید فعالیت‌های دموکراتیک انجام بدهیم و از طریق فعالیت‌های سیاسی اصلاحات انجام بدهیم و کار را به دست بگیریم. زندان‌رفته بودند، زحمت کشیده بودند، منتها اعتقادشان این نبود. بعد هم که آمدند بر سر کار، صد و چهل فروند هواپیمای جنگی ما را می‌خواستند به پاکستان بدهند. می‌گفتند ما با کسی جنگ نداریم! بله! ما با کسی جنگ نداشتیم، اما دنیا با ما سر جنگ داشت. چون دنیا بین دو ابرقدرت استکباری تقسیم شده بود. ردکردن هواپیمای جنگی بی‌عقلی است. اما بحث نفوذ، غرب‌زدگی و وابستگی فکری بود. آقای عباس امیرانتظام سال‌های سال در زندان بود. وزیر امور خارجه شد. پنهانی، بدون اجازه امام و خلاف نظر امام، در الجزایر با آمریکایی‌ها مذاکره کردند و موارد دیگر.

ما درگیر تجزیه‌طلبی بودیم، درگیر دولت غرب‌زده بودیم، با قصه تسخیر لانه جاسوسی و ریاست‌جمهوری و فرماندهی کل قوای آقای بنی‌صدر از چاله درآمدیم و به چاه افتادیم. بعد در این ایام، جنگ هم شروع شد. ما از همه این مخاطرات سالم بیرون آمدیم. این فقط یک معجزه است. این که وقتی می‌خواهیم کسی را دعوت به اسلام کنیم، او را بنشانیم و این تاریخ را بگوییم و مستندات را نشان بدهیم، با تصور آمریکا و شوروی آن موقع. این که ما جان سالم به در بردیم، جز معجزه چیز دیگری نیست. ما آن زمان مثل الان موشک نداشتیم. صنایع هسته‌ای نداشتیم. ارتش حزب‌الله نداشتیم؛ لفظی که حضرت آقا در رابطه با ارتش فعلی به کار می‌برند. الان دیگر تمام این ارتشی‌ها در هوای جمهوری اسلامی تنفس کرده‌اند، رشد کرده‌اند، آموزش دیده‌اند، سازماندهی شده‌اند. سپاه جای خودش را دارد. سپاه از همان اول برای پاسداری از انقلاب و دستاوردهای انقلاب اسلامی تشکیل شد. در اساسنامه‌اش هم همین هست. ارتش ما که به صورت حرفه‌ای کارش کار نظامی است، ارتش حزب‌الله است. این خیلی مهم است. ما آن موقع این‌ها را نداشتیم. عملیات کربلای چهار برای این لو رفت که بخشی از عوامل ارتش در نیروی دریایی و قسمت‌های دیگر اطلاعات عملیات را لو دادند و شد ماجرای غواص‌هایی که به دل آب زدند و به شهادت رسیدند و یا اسیر شدند و عملیات لو رفت. ما در این شرایط توانسته‌ایم جان سالم به در ببریم.

  • هنگامی که گفته می‌شود فساد نکنید…

سوم خرداد واقعاً یوم‌الله و جزو شعائر الهی است. خدا در قرآن گفته این‌ها جزو شعائر الهی و ایام‌الله هستند. حماسه سوم خرداد حماسه به معنای واقعی کلمه است، نه مانند حماسه‌ای که یک عده‌ای در دورانی گفتند حماسه چندم خرداد. حماسه سوم خرداد به معنی محض کلمه حماسه و از ایام‌الله است. آن روزهایی که حماسه حماسه می‌گفتند روزهایی بود که می‌خواستند حماسه سوم خرداد را خنثی کنند. باطلش بکنند و مملکت را دست‌بسته با حماسه کذایی‌شان تحویل استکبار جهانی بدهند. الان هم همان طرز فکر دنبال این برنامه است و دست‌بردار هم نیست. پیرمردهایشان بازنشسته شده‌اند و جوان‌ترهایشان با یک رویکرد جدید آمده‌اند. اسمش را هم عوض کرده‌اند و یک اسم جدیدی گذاشته‌اند. اتفاقاً اسم قرآنی هم هست. در قرآن هم خداوند می‌گوید: وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ؛ و هنگامی که به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید! می‌گویند: ما فقط اصلاح‌کننده‌ایم! (بقره، ۱۱). اتفاقاً اسم قرآنی هم انتخاب کردند. خدا هم در قرآن در این رابطه صحبتی داشته و من همیشه لازم دیده‌ام که در رابطه با آن حماسه کذایی هم صحبت کنم، منتهی چون به حادثه سوم خرداد چسپیده است، آدم اذیت می‌شود که حماسه سوم خرداد هست، آن هم هست، بعد این دو را بخواهد با هم صحبت کند. با بررسی آن حماسه دروغینی که یک عده‌ای در روزگاری در این مملکت همه‌اش از آن دم می‌زدند، شیرینی حماسه سوم خرداد به کام آدم تلخ می‌شود. دقیقاً حماسه سوم خرداد در مقابل آن یکی حماسه است. راهکار برون‌رفت از مشکلات فعلی این است که ما روح حماسه سوم خرداد را درک کنیم.

بیست و چند سال قبل تا شما تکان می‌خوردید، می‌گفتند که شما حماسه چندم خرداد را درک نکردید! حالا ادعای ما این است که برای برون‌رفت از این مشکلات ما باید حماسه سوم خرداد را درک کنیم؛ روح حماسه سوم خرداد را، طرز تفکر حماسه سوم خرداد را.

  • روح حماسه سوم خرداد

از شاهکارهای حماسه سوم خرداد تحویل نابغه‌هایی مثل شهید حسن باقری به کل تاریخ ایران و نه تاریخ انقلاب و تاریخ معاصر، بوده است. یک جوان بیست و چهار پنج ساله لاغراندام سال ۵۹ به عنوان عکاس به جبهه آمده و سال ۶۱ شده یک اَبًرطراح جنگی و خرمشهر ما را با دست خالی از دشمن پس گرفته است. شهید حسن باقری شهید که شد بیست و شش سالش بود. یک عکاس آمده، در کمتر از دو سال، طراح بزرگ جنگ شده است. سال‌های سال است که در دانشگاه‌های بزرگ علوم دفاعی و علوم نظامی دنیا عملیات‌های ایران، خصوصاً عملیات آزادسازی خرمشهر و عملیات بیت‌المقدس را دارند تدریس می‌کنند. این شاهکار را جوانی خلق کرده است که نظامی نبوده، در دانشکده‌های نظامی درس نخوانده، اما روح حماسه سوم خرداد که یک روح الهی است در وجود این بشر حلول کرده بود.

حساب‌وکتاب‌ها آن حساب‌وکتاب‌هایی نیست که در ذهن ما هست و در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود. اگر دنیا می‌خواست بر آن اساس اداره شود و پیش برود، ما الان خرمشهر را نداشتیم، جمهوری اسلامی هم در کار نبود و مملکت همان اول انقلاب به چند تکه و قطعه تجزیه می‌شد. درک این حساب‌وکتاب‌ها خیلی مهم است. تعبیر قرآنی این حساب‌وکتاب‌ها سنت‌های الهی است. امامین انقلاب بر اساس این سنت‌ها حرکت کردند و کشور و انقلاب را هدایت کردند که ما الان در این نقطه‌ای ایستاده‌ایم که نقطه اقتدار است، نقطه عزت، اقتدار، سرفرازی و حماسه است. مملکت با محاسبات جاری، محاسباتی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود، حساب دودوتاهایی که در دانشگاه‌ها می‌شود چهار تا، پیش نرفته است. دودوتاهایی که در سنت‌های الهی هست، منطقش با دودوتاهایی که در دانشگاه‌ها، در خرد جمعی و در عقول بشری اتفاق می‌افتد و پیش می‌رود، فرق می‌کند.

الان بزرگ‌ترین مسئله مملکت، به فرموده رهبر اقتصاد است. ما برای گذر از مسئله اقتصاد باید به حماسه سوم خرداد رجوع کنیم. همه‌چیز داخل مملکت داریم؛ منابع، نیروی انسانی تحصیل‌کرده، انگیزه انقلابی، جوان و نوجوان انقلابی. اما فعلاً در قصه اقتصاد، در دارد بر چیزی جز حماسه سوم خرداد می‌چرخد و ما نیاز داریم به حماسه سوم خرداد برگردیم و با آن فرمان در قصه اقتصاد پیش برویم.

اقتصاد اولویت اول ماست، اما قصه حجاب و مسائل فرهنگی، این جنگ نابرابر شناختی و ترکیبی که اتفاق افتاده است، این شبیخون وحشتناک فرهنگی که بر علیه جوانان ما رخ داده است، این‌ها هم با روح حماسه سوم خرداد اصلاح می‌شود. ما باید با آن روحیه برویم. آنجا هست که افرادی مانند حسن باقری می‌درخشند. با این که تخصص در جنگ ندارند، اینقدر تعهد دارند که از خواب و خوراک و همه‌چیز می‌زنند و ره صدساله را یک‌شبه در مسائل نظامی طی می‌کنند؛ آن هم در جنگی که ما چقدر دستمان خالی است و دست طرف مقابل چقدر پر است.

  • فیلم نساختند

یک عکس هست، من هر بار می‌بینم تمام وجودم پر از شیرینی می‌شود. عکسی هست که درجه‌داران بزرگ ارتشی نشسته‌اند، آن جلو هم شهید صیاد شیرازی و شهید حسن باقری بدون درجه هستند. با سن‌وسال کم، چهره‌ای که خیلی مو هم در صورتشان نیست، نشسته‌اند و دارند برای فرماندهان بزرگ ارتش یک نقشه نظامی را توضیح می‌دهند. قصه فتح خرمشهر دو رکن اساسی دارد؛ ارتش و سپاه. شهید حسن باقری نماینده سپاه بود، شهید صیاد شیرازی هم نماینده ارتش. ایشان هم یک اعجوبه‌ای بود که باید سرجایش به آن پرداخته شود و برای این‌ها هزاران فیلم و سریال بسازند. این که ما در فرهنگ، این حماسه را درک نکرده‌ایم، برای آن است که برای بزرگان تاریخ ایران نیامده‌اند فیلم بسازند. البته برای شهید حسن باقری یک نیمچه مستندی درست کرده‌اند.

در تاریخ می‌خوانیم که فلان فرمانده نظامی باعث شد که فلان قسمت ایران حفظ شود. این‌ها هم همین کار را کرده‌اند. در دوره‌ای که اگر خوزستان ما سقوط می‌کرد، صدام در جنگ پیروز می‌شد، ایران سقوط می‌کرد و در تاریخ برای همیشه محو می‌شد، امثال شهید حسن باقری این قصه را حفظ کردند. جنگ، دانشگاه بسیار بزرگی برای تربیت اعتقادی جوان‌ها و نوجوان‌های ما بود. بزرگانی در این جنگ به منصه ظهور رسیدند که یک نفر مثل شهید دستغیب، مجتهد انقلابی و مجاهد مبارز، می‌گوید: من حاضرم تمام زحمات و عبادت‌هایی را که در طول عمرم داشته‌ام، بدهم، دو رکعت نماز یک بسیجی که با تیمم بود، غسل واجبش را هم نکرده، رو به قبله هم نبوده را بگیرم.

جنگ، عرفای بسیار بزرگی را به جامعه ما تحویل داد. شهید ابراهیم هادی، این بشر فوق‌العاده است و اصلاً درباره‌اش نمی‌شود صحبت کرد؛ یک جوان گمنام. همان دو سه سال اول جنگ بوده و بعد به شهادت رسیده و هنوز که هنوز است پیکر مطهرش را پیدا نکرده‌اند.

  • مثلاً چه خدمتی کرده؟

ما در کنار آن نابغه‌های بزرگ نظامی، مثل حسن باقری، عرفای بزرگی را هم از جنگ تحویل گرفتیم، مثل شهید نیری، شهید ابراهیم هادی، شهید علمدار، شهید یوسف الهی که رفیق شهید سلیمانی بود. این‌ها نابغه بودند؛ نابغه‌های سیر و سلوک الی الله. این‌ها از دل این حماسه بیرون آمدند. روح این حماسه را ما درک بکنیم، در اقتصاد، در فرهنگ، در همه عرصه‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و انقلابی پیروز خواهیم شد. نابغه به این‌ها می‌گویند. نابغه فقط آن‌هایی نیستند که می‌روند مدال طلا و نقره ریاضی-فیزیک می‌گیرند و بعد می‌روند در دامن دشمن و به دشمن خدمت می‌کنند. آن‌ها اصلاً نابغه نیستند. نابغه به این‌ها می‌گویند. نابغه به حسن باقری می‌گویند که وطنش را حفظ کرده و نگذاشته یک وجب این خاک از دست برود. نابغه شهید نیری است که در سن شانزده هفده‌سالگی، راه صدساله را یک شبه طی کرده است. زرنگ و باهوش و نابغه این‌ها هستند، نه آن که مهاجرت می‌کند و می‌رود به دشمن متخاصم خدمت می‌کند و بعد هم او را حلواحلوا می‌کنند. مثلاً او چه خدمتی به کشورش کرده است؟ برای خودش افتخار آفریده است، همین. رفته آنجا مانده و درس خوانده و دکترا گرفته و برای خودش دارد خدمت می‌کند. حلواحلوا هم می‌کنند که این‌ها نخبه و نابغه‌اند.

نه‌خیر! نابغه حسن باقری بوده، نابغه ابراهیم هادی بوده که با یک اذانش سربازان دشمن را جذب کرده و این طرف آورده؛ سربازان دشمن که خودشان را تسلیم کرده‌اند و شده‌اند سرباز یگان رزمی ما و شهید هم شده‌اند. با یک اذان! کار فرهنگی-اجتماعی از این قوی‌تر چه می‌خواهید؟ در هر جنگی، جنگ جهانی اول و دوم و یا جنگ‌های ملل، اگر این اتفاق می‌افتاد، این آدم را می‌گفتند این خیلی انسان نابغه‌ای است که توانسته با یک حرکت کوچک این همه نیرو را از دشمن جدا کند و بیاورد سرباز جبهه خودی کند. ما هر روز پیش می‌رویم آوازه این شهدا گسترده‌تر می‌شود و نام این شهدا به جاهایی می‌رود که به ذهن و فکر ما نمی‌رسد.

من سال گذشته اخبار را می‌دیدم، در یونسکو در مورد شهید ابراهیم هادی صحبت می‌کردند. این همان سنت‌های الهی است. این همان دست‌فرمانی است که گفتم متفاوت از آنی است که ما فکر می‌کنیم. شهید ابراهیم هادی مگر چه کسی بود؟ یک رزمنده بسیجی بود که همان سال اول، دوم جنگ شهید شد. فرمانده نظامی نبوده، اما سنت‌های الهی می‌گوید: کسی که برای خدا کار کند و اخلاص داشته باشد، خدا او را در بوق و کرنا می‌کند. عالم‌تابش می‌کند. این اتفاق برای خیلی از شهدا، از جمله شهید ابراهیم هادی، افتاده است. بیش از ۴۰ سال است که از شهادت شهید ابراهیم هادی می‌گذرد. با نوجوان‌ها که در مورد این شهید صحبت می‌کنید، آن‌ها را به هم می‌ریزد. کتاب شهید ابراهیم هادی بیش از یک میلیون بار چاپ شده است. کدام نابغه را ما داریم که کتاب زندگینامه‌اش بیش از یک میلیون بار چاپ شده باشد؟ از دانشمندان فیزیک و ریاضی گرفته تا مراجع بزرگ تقلید. خیلی کم هستند. اما شهید ابراهیم هادی یک‌تنه جلو زده است.

بزرگ‌نابغه انقلاب چه کسی بوده که جا دارد از او در این جا یاد کنیم؟ شهید حاج قاسم سلیمانی. این بشر نابغه است. مگر یک بشر چه کار باید بکند که بگویند نابغه دهر است؟ با دست خالی شهید حسن باقری، خرمشهر را برای ما حفظ کرد. شهید سلیمانی چه را برای ما حفظ کرد؟ کل ایران و عراق و جهان اسلام را. کاری که شهید حسن باقری شروع کرد، شهید سلیمانی به اوج رساند. إن‌شاءالله در همین مسیر افرادی خواهند بود که کل دنیا را نجات خواهند داد و زمینه‌ساز ظهور حضرت حجّت ارواحنافداه خواهند بود.

  • بهره‌برداری نمی‌شود

متأسفانه دستگاه‌های فرهنگی ما، صداوسیمای ما، تصمیم‌گیران ما خیلی غافل‌اند. از گنجینه‌ای به این بزرگی، حماسه سوم خرداد، اصلاً چیزی می‌شنوید؟ دوران تحصیلی ما سوم خرداد تعطیل بود. نمی‌دانم کدام شیرپاک‌خورده‌ای پیگیری کرد و تعطیلی سوم خرداد را برداشتند و متأسفانه با امتحانات نیز تلاقی دارد. در دورانی که تعطیل بود، به خاطر تعطیلی‌اش سوم خرداد را درک می‌کردیم و چهار تا فیلم جنگی هم پخش می‌کردند و در روز تعطیل نگاه می‌کردیم. این سرمایه به این عظمت را استفاده نمی‌کنند که واقعاً حیف است. این قصه خرمشهر بهانه خیلی خوبی است برای اینکه آدم یک نابغه بزرگ نظامی شود؛ حس میهن‌پرستی وطن‌پرستی و سیر و سلوک الی الله. قصه خرمشهر از هر جهت برای ما درس‌آموز است و بسیاری از ابعاد آن هنوز کشف نشده است.

یک برنامه‌ای پخش شد که یک استاد موسیقی، نوحه «ممد (محمد) نبودی ببینی» را از نظر موسیقیایی تحلیل می‌کرد. آن استاد گفت که این نوحه یک موسیقی حیرت‌انگیز و شگفت‌آور است و ساخت این نوحه یک پدیده عجیب و غریبی است. این بخش کوچکی از ابعاد سوم خرداد است و جا دارد که هرساله ابعاد مختلف آن بررسی و ارایه گردد، ولی متأسفانه خیلی از آن بهره‌برداری نمی‌شود. این زمینه خیلی گسترده است. این حماسه سوم خرداد برگی از کتاب قطور جنگ، مقاومت و انقلاب است.

  • آن‌ها اصلاً نابغه نیستند

ما بایستی یک زمین بازی جدید در مسائل فرهنگی تعریف کنیم. تعریف برخی از مفهوم‌ها را بایستی اصلاح کنیم. مثلاً تعریف نخبه و نابغه بایستی عوض شود. نخبه و نابغه فقط این نیست که مدال بگیرد و برود در آمریکا استاد دانشگاه شود و بعد از مرگش به زور بگویند بایستی ایشان را نخبه تعریف کنید، خیلی شاهکار بوده است. این شخص اگر نخبه بوده، برای خودش بوده است. به چه درد مملکتش خورده است؟ همه استفاده از نخبگی‌اش را آمریکا برده است. نابغه واقعی شهید چمران است. با اینکه رفته در آمریکا درس خوانده، ولی تخصص و نخبگی‌اش را آورده در جنوب لبنان استفاده کرده است. صحبت‌کردن در رابطه با شهید چمران هم خیلی سخت است. اسطوره‌هایی جزو فرهنگ ما هستند که نمادین و ساختگی هستند. ما آن‌ها را نفی نمی‌کنیم. ولی این قهرمانان جنگ هشت‌ساله واقعی و خیلی در دسترس هستند. این‌ها معاصر هستند و خیلی از ایشان هنوز اقوامشان، فرزندان، خواهر و برادر و حتی پدر مادرشان هنوز زنده هستند.

اگر در مسائل فرهنگی زمین بازی جدیدی تعریف شود و تعریف جدیدی از نخبگی ارائه دهیم، ناگهان از میان این‌ها یک تحول بزرگ اقتصادی پدید می‌آید. یک دفعه از میان این‌ها افراد واقعاً نخبگانی ظهور پیدا می‌کنند و مانند حسن باقری که آزادسازی خرمشهر را رقم زد، در زمینه‌های اقتصادی یا خودروسازی یا فرهنگی ما انقلاب ایجاد می‌کنند. متأسفانه ما در ذهن بچه‌ها این را القا می‌کنیم که نخبگی یعنی اینکه مدال‌های جهانی فیزیک و شیمی بگیرید و بعد بروید آمریکا و علمتان را برای دشمن متخاصم صرف کنید. این تعریف غلطی است که متأسفانه در برخی از مدارس ما هم وجود دارد.

امکان ارسال نظر وجود ندارد!