فـلو لا کـان مـن القـرون من قبلکم اءولوا بقیه ینهون عن الفساد فى الاءرض إ لا قلیلا ممن اءنجینا منهم و اتبع الذین ظلموا ما اءترفوا فیه و کانوا مجرمین (۱۱۶)
و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم و اءهلها مصلحون (۱۱۷)

ترجمه :

۱۱۶ – چرا در قرون (و اقوام ) قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتى نبودند که از فساد در زمـیـن جـلوگـیـرى کنند، مگر اندکى از آنها که نجاتشان دادیم و آنها که ستم مى کردند از تنعم و تلذذ پیروى کردند و گناهکار بودند (و نابود شدند).
۱۱۷ – و چـنـیـن نـبـود کـه پروردگارت آبادیها را به ظلم و ستم نابود کند در حالى که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند.
تفسیر  نمونه آیت الله العظمی مکارم شیرازی:
امل تباهى جامعه ها.
بـراى تـکـمـیـل بـحـثـهـاى گـذشـتـه در ایـن دو آیـه یـک اصـل اسـاسى اجتماعى که ضامن نجات جامعه ها از تباهى است مطرح شده است ، و آن اینکه در هر جامعه اى
تـا زمـانـى که گروهى از اندیشمندان متعهد و مسئول وجود دارد که در برابر مفاسد ساکت نمى نشینند، و به مبارزه بر مى خیزند، و رهبرى فکرى و مکتبى مردم را در اختیار دارند این جامعه به تباهى و نابودى کشیده نمى شود.
امـا آن زمـان کـه بـى تـفاوتى و سکوت در تمام سطوح حکم فرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بى دفاع ماند، فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است .
در آیه نخست ضمن اشاره به اقوام پیشین که گرفتار انواع بلاها شدند مى گوید
(چـرا در قرون و امتها و اقوام قبل از شما نیکان و پاکان قدرتمند و صاحب فکرى نبودند کـه از فـسـاد در روى زمـیـن جـلوگـیرى کنند) (فلو لا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیه ینهون عن الفساد فى الارض ).
بـعـد به عنوان استثناء مى گوید: مگر افراد اندکى که آنها را نجات دادیم (الا قلیلا ممن انجینا منهم ).
این گروه اندک هر چند امر به معروف و نهى از منکر داشتند، اما مانند لوط و خانواده کوچکش و نـوح و ایـمـان آورندگان محدودش و صالح و تعداد کمى که از او پیروى کرده بودند، آنچنان کم و اندک بودند که توفیق بر اصلاح کلى جامعه نیافتند.
و بـه هـر حـال سـتـمـگـران کـه اکـثـریـت ایـن جـامـعـه هـا را تـشکیل مى دادند به دنبال ناز و نعمت و عیش و نوش رفتند و آنچنان مست باده غرور و تنعم و لذات شدند که دست به انواع گناهان زدند (و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین ).
سـپـس بـراى تاءکید این واقعیت ، در آیه بعد اضافه مى فرماید: اینکه مى بینى خداوند این اقوام را به دیار عدم فرستاد به خاطر آن بود که مصلحانى
در مـیـان آنها نبودند، زیرا (خداوند هرگز قوم و ملت و شهر و دیارى را به خاطر ظلم و سـتـمـش نـابـود نـمـى کند اگر آنها در راه اصلاح گام بردارند) (و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم و اهلها مصلحون ).
چه اینکه در هر جامعهاى معمولا ظلم و فسادى وجود دارد، اما مهم این است که مردم احساس کنند کـه ظـلم و فـسـادى هست و در طریق اصلاح باشند و با چنین احساس و گام برداشتن در راه اصـلاح ، خـداونـد بـه آنـان مـهـلت مـى دهـد و قـانـون آفـریـنـش بـراى آنـهـا حـق حـیـات قائل است .
اما همین که این احساس از میان رفت و جامعه بى تفاوت شد و فساد و ظلم به سرعت همه جا را گرفت آنگاه است که دیگر در سنت آفرینش حق حیاتى براى آنها وجود ندارد این واقعیت را با یک مثال روشن مى توان بیان کرد:
در بـدن انـسـان ، نـیـروى مـدافـع مـجهزى است به نام (گلبولهاى سفید خون ) که هر مـیـکـرب خـارجـى از طـریـق هـوا، آب و غـذا و خـراشـهـاى پـوسـت بـه داخـل بدن هجوم کند این سربازان جانباز در برابر آنها ایستادگى کرده و نابودشان مى کنند و یا حداقل جلو توسعه و رشد آنها را مى گیرند.
بـدیـهـى اسـت اگـر یـک روز ایـن نـیـروى بـزرگ دفـاعـى کـه از مـلیـونـهـا سـربـاز تـشـکـیـل مـى شود دست به اعتصاب بزند و بدن بى دفاع بماند چنان میدان تاخت و تاز میکربهاى مضر، مى شود که به سرعت انواع بیماریها به او هجوم مى آورند.
کل جامعه انسانى نیز چنین حالى را دارد اگر نیروى مدافع که همان (اولوا بقیه ) بوده بـاشد از آن برچیده شود میکربهاى بیمارى زاى اجتماعى که در زوایاى هر جامعه اى وجود دارد به سرعت نمو و تکثیر مثل کرده ، جامعه را سر تا پا بیمار مى کنند.
نقش (اولوا بقیه ) در بقاى جوامع آنقدر حساس است که باید گفت : بدون آنها حق حیات از آنان سلب مى شود و این همان چیزى است که آیات
فوق به آن اشاره دارد.
اولوا بقیه چه کسانى هستند
(اولوا) بـه مـعـنـى صاحبان و بقیه به معنى باقیمانده است و معمولا این تعبیر در لغت عـرب بـه مـعـنـى اولوا الفـضل (صاحبان فضیلت و شخصیت و نیکان و پاکان ) گفته مى شـود زیـرا انـسـان مـعمولا اجناس بهتر و اشیاء نفیستر را ذخیره مى کند و نزد او باقى مى ماند و به همین جهت این کلمه مفهوم نیکى و نفاست را با خود دارد.
و از ایـن گـذشـتـه هـمـواره در میدان مبارزات اجتماعى آنها که ضعیفترند، زودتر از صحنه خـارج مـى شـوند یا نابود مى گردند، و تنها آنها باقى مى مانند که از نظر تفکر و یا نیروى جسمانى قویترند، و به همین دلیل باقیماندگان نیرومندانند، به همین جهت در عرب ایـن ضـرب المـثـل وجـود دارد کـه مـى گـویـنـد فـى الزوایـا خـبـایـا و فـى الرجـال بـقـایـا (در زاویـه هـا هـنـوز مـسـائل مـخـفـى وجـود دارد و در مـیـان رجال ، شخصیتهائى باقیمانده ).
و نیز به همین دلیل کلمه (بقیه ) که در سه مورد از قرآن مجید آمده است همین مفهوم را در بر دارد: در داستان طالوت و جالوت در قرآن مجید مى خوانیم :
ان آیـه مـلکـه ان یـاتـیـکـم التـابـوت فـیـه سـکـیـنـه مـن ربـکـم و بـقـیـه مـمـا تـرک آل موسى : (نشانه حقانیت حکومت طالوت این است که صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد هـمـان صـنـدوقـى که یادگارى نفیس خاندان موسى و هارون در آنست و مایه آرامش شما است ).
و نـیـز در داسـتـان شعیب در همین سوره خواندیم که به قومش گفت : بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤ منین (هود – ۸۶).
و اینکه در پارهاى از تعبیرات نام (بقیه الله ) بر مهدى موعود (علیهالسلام ) گذارده شـده نـیـز اشـاره به همین موضوع است ، زیرا او یک وجود پر فیض و ذخیره بزرگ الهى اسـت کـه بـراى بـر چـیـدن بـسـاط ظـلم و بـیـدادگـرى در جـهـان و بـر افـراشـتـن پرچم عدل و داد نگاهدارى شده است
و از ایـنـجـا روشن مى شود که چه حق بزرگى این شخصیتهاى ارزشمند و مبارزه کنندگان با فساد و (اولوا بقیه ها) بر جوامع بشرى دارند چرا که آنها رمز بقاء و حیات ملتها و نجات آنها از نابودى و هلاکتند!
نکته دیگرى که در آیه فوق جلب توجه مى کند این است که قرآن مى گوید: خداوند هیچ شـهـر و آبـادى را بـه ظـلم و سـتم نابود نمى کند در حالى که اهلش (مصلح ) باشند. تـوجـه بـه تـفـاوت (مـصـلح ) و (صـالح ) ایـن نـکـتـه را روشن مى سازد که تنها (صـلاحـیـت ) ضامن بقاء نیست بلکه اگر جامعه اى صالح نباشد ولى در مسیر اصلاح گام بردارد او نیز باز حق بقاء و حیات دارد، ولى آن روز که نه صالح بود و نه مصلح ، از نظر سنت آفرینش حق حیات براى او نیست و به زودى از میان خواهد رفت .
بـه تعبیر دیگر هر گاه جامعه اى ظالم بود اما به خود آمده و در صدد اصلاح باشد چنین جامعه اى مى ماند، ولى اگر ظالم بود و در مسیر اصلاح و پاکسازى نبود، نخواهد ماند.
نـکـتـه دیـگر اینکه یکى از سرچشمه هاى ظلم و جرم در آیات فوق پیروى از هوسرانى و لذت پـرسـتـى و عـیـش و نـوشـهـا ذکر شده که در قرآن از آن تعبیر به (اتراف ) مى شود.
این تنعم و تلذذ بیقید و شرط سرچشمه انواع انحرافاتى است که در طبقات
تصیح توسط اسماعیل
در ابتداى کار پاک شود
مـرفـه جـامـعـه هـا به وجود مى آید، چرا که مستى شهوت آنها را از پرداختن به ارزشهاى اصیل انسانى و درک واقعیتهاى اجتماعى باز مى دارد و غرق عصیان و گناه مى سازد

مدیر سایتمشاهده نوشته ها

Avatar for مدیر سایت

شهید طهرانی مقدم

امکان ارسال نظر وجود ندارد!